تاریخ انتشار : شنبه 27 اردیبهشت 1399 - 23:19
کد خبر : 60465

۲۷ اردیبهشت سالروز درگذشت عالم بلند مرتبه آیت الله بهجت فومنی/ درنگی کوتاه در زندگی شخصی، علمی و معنوی آیت‌الله بهجت (ره)

۲۷ اردیبهشت سالروز درگذشت عالم بلند مرتبه آیت الله بهجت فومنی/ درنگی کوتاه در زندگی شخصی، علمی و معنوی آیت‌الله بهجت (ره)

جارستان به نقل از تسنیم؛ حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج شیخ محمد تقی بهجت (رحمه الله) در اواخر سال ۱۳۳۴ ه. ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز ۱۶ ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی

جارستان به نقل از تسنیم؛ حضرت آیت‌الله العظمی آقای حاج شیخ محمد تقی بهجت (رحمه الله) در اواخر سال ۱۳۳۴ ه. ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز ۱۶ ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید. ایشان در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ در قم دار فانی را داع گفتند.

خاطره نامگذاریی
درباره نام آیت‌الله بهجت خاطره‌ای شیرین از یکی از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه: پدر آیت‌الله بهجت در سن ۱۷- ۱۶ سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می‌افتد و حالش بد می‌شود به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود، وی می‌گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: «با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است.» تا اینکه با آن حالت خوابش می‌برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می‌کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می‌شود و حالش رو به بهبودی می‌رود و بالاخره کاملا شفا‌ می‌یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج‌ می‌گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملا از یاد می‌برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می‌گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می‌دهد، اسمش را «محمد حسین» می‌گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می‌کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری‌اش شنیده بود می‌افتد، و وی را «محمد تقی» نام می‌نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب‌ می‌افتد و از دنیا می‌رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره «محمد تقی» نام می‌گذارد، و بدینسان نام آیت‌الله بهجت مشخص می‌گردد.

دوران کودکی
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت‌الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می‌پرداخت و اسناد مهم و قباله‌ها به گواهی ایشان می‌رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل‌بیت علیهم‌السّلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السّلام شعر‌ می‌سرود، مرثیه‌های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است. باری آیت‌الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل‌بیت علیهم‌السّلام به ویژه سیدالشهداء علیه‌السّلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره‌مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازی‌های کودکانه پرهیز می‌کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره‌اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه‌گر بود.

 زیارت و توسل
آیت‌الله بهجت حتی با این سن و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز می‌کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه علیهاالسّلام شرفیاب می‌گردند؛ و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر می‌ایستد و بعد زیارت عاشورای حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السّلام را قرائت می‌کنند. مؤلف کتاب انوار الملکوت از قول آیت‌الله شیخ عباس قوچانی، وصی مرحوم میرزا علی آقای قاضی نقل می‌کند که: «آیت الله العظمی بهجت بسیار به مسجد سهله‌ می‌رفتند و شب‌ها تا صبح به تنهایی در آن جا بیتوته می‌کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغی هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و برای تطهیر و وضو به ناچار می‌بایست از مسجد بیرون رفته و در محل وضوخانه که بیرون مسجد در سمت شرقی آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفی در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایی در ایشان پیدا می‌شود، به مجرد این خوف ناگهان نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار می‌شود، ایشان با آن نور خارج می‌شوند و تطهیر نموده و وضو می‌گیرند و سپس به جای خود بر می‌گردند و در همه این احوال، آن نور در برابر ایشان حرکت می‌کرده تا اینکه به محل خود می‌رسند آن نور ناپدید می‌شود.»

 تواضع و فروتنی
شهرت گریزی، هوی ستیزی و فروتنی از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوی ایشان است؛ با اینکه فقیهی شناخته شده و مجتهدی صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیه قم‌ می‌باشند، نه تنها تا کسانی که از ایشان مسن‌تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره‌ای‌های ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمی‌دادند، تا اینکه با در خواست‌های مکرر عالمان راضی شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمی‌دهند رساله شان را از وجوهات شرعیه چاپ کنند؛ و نیز در مجالسی که از طرف ایشان برگزار می‌شده است، ایشان به خطبای مجالس توصیه می‌فرمودند: که: حتی از ذکر نام ایشان در مجلس خودداری کنند؛ و این، خود دلیل اوج هوی ستیزی و هوس پرهیزی این مرجع بزرگ است. حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسی ایشان می‌گوید: «روزی با مهمان خودم، مرحوم حجه السلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می‌کرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟»

 مقام معنوی
آیت‌الله بهجت در سیر و سلوک سابقه ده‌ها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت‌الله سید علی آقای قاضی رحمه‌الله‌علیه و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانی، مراحلی را در عرفان سپری کرده‌اند. بعضی از نزدیکان مرحوم قاضی می‌گفتند: «از مقامات و مراحلی که ایشان طی کرده‌اند اطلاع داریم، ولی عهدی داریم با ایشان که به احدی نگوییم.» عارف بزرگی، چون امام خمینی (قدس سره) به ایشان عنایتی خاص داشته‌اند. امام بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل می‌آیند. مؤلف کتاب انوار الملکوت نیز در این باره می‌نویسد: «آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان، عارف بی بدیل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی تبریزی رحمه‌الله‌علیه در نجف اشرف بوده‌اند، و در زمان آن مرحوم، دارای حالات و مکاشفات غیبیه الهی بوده و در سکوت و مراقبه، حد اعلایی از مراتب را حایز بوده‌اند.» و بخاطر همین ویژگی بوده است که مرحوم آقای قاضی عنایت خاصی نسبت به ایشان داشت.  آقا ضیاء الدین آملی فرزند آیت‌الله العظمی حاج شیخ محمدتقی آملی در جلسه درس آیت‌الله بهجت در حضور ایشان برای حضار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقای میرزا علی آقای قاضی در نماز به ایشان اقتدا نمودند.

 اطلاع از غیب و ظهور کرامات
حضرت آیت‌الله بهجت از آن دسته اولیای خداست که بر خلاف غالب مردم که از عالم غیب اطلاعی ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتی رسیده که می‌تواند عوالمی از غیب را مشاهده کند؛ و شاید کثرت تکرار ذکر «یا ستار» توسط ایشان در خلوت و جلوت، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد. آیت‌الله مصباح یزدی در این باره می‌فرماید: «به نظر می‌رسد ایشان از نظر مراتب عرفانی و کمالات معنوی در مقامی هستند که غالبا عوالمی از غیب را شاهدند؛ و چه بسا در آن، حقایقی از جمله حقیقت بعضی افراد را آشکارا (با دیده دل) می‌بینند، اما، چون خود نمی‌خواهند افراد را این چنین ببینند، غالبا ذکر «یا ستار» را تکرار می‌کنند و از خداوند می‌خواهند آنچه را که می‌بینند بر ایشان پنهان سازد.» در واقع امثال این امور از جمله کراماتی محسوب می‌شود که از اولیای خدا صادر می‌گردد، و ظهور کرامات رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتد با هوا و هوس‌ می‌باشد، و آیت‌الله بهجت شخصیتی است که در طول عمر با قصد خالص و توجه تام به حضرت حق سبحانه به خودسازی و تهذیب پرداخته است، لذا ظهور کرامات و امور خارق العاده از ایشان امری به دور از ذهن نیست؛ بلکه افرادی که با ایشان مصاحبت دارند نمونه‌های آن را بالعیان از ایشان مشاهده می‌کنند.

 نمونه‌های اطلاع از غیب
آیت‌الله مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره می‌گوید: «کسانی که سالیان متمادی با آیت‌الله بهجت معاشرت داشتند، گاهی چیز‌هایی از ایشان میدیدند که به اصطلاح «کرامت» و امر خارق العاده است، هر چند طوری برخورد می‌کردند که معلوم نشود امری که از ایشان به ظهور پیوسته کاملا یک امر خارق العاده‌ای است؛ که چند نمونه را بیان می‌کنم: زمانی که حضرت امام رحمه‌الله‌علیه در تبعید به سر می‌برند (گویا در ترکیه بودند)، بسیاری از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان، مورد آزار و اذیت دستگاه قرار می‌گرفتند؛ و به محض اینکه کلمه‌ای می‌گفتند یا رفتاری از آن‌ها ظاهر می‌شد، از منبر بازشان می‌داشتند و آن‌ها را جلب می‌کردند و مدت‌ها زندان بودند و به جا‌هایی می‌بردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم می‌آید زمانی آقای جنتی تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلی اذیت کنند. من آمدم خدمت آقای بهجت (حفظه الله تعالی) و جریان را حضورشان توضیح دادم، ایشان تاملی کردند و فرمودند: «ان شاء الله خبر آزادی ایشان را برای من بیاورید.» این فرمایش اشاره‌ای بود به اینکه آقای جنتی به زودی آزاد می‌شوند و مشکلی نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسی بگوید، اما فرمایش آقای بهجت در آن موقعیت، مژده‌ای برای ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا می‌دانند که این جریان ادامه پیدا نمی‌کند و مشکلی پیش نمی‌آید، ولی مواردی هم بود که مثلا ما به ایشان عرض می‌کردیم برای شخصی دعا بفرمایید، ولی آقا چنین چیزی نمی‌گفتند و شخص مورد نظر نیز به زودی آزاد نمی‌شد. نمونه دیگر: «برای خانواده‌ای حادثه ناگواری پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسی دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه‌اش دزدیده بودند، و کسی اطلاع نداشت که عروس را کجا برده‌اند، شب عروسی بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسی را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلی نگران شده بودند و جا‌هایی را که احتمال می‌دادند جستجو کرده بودند؛ و به هر حال پدر و مادر عروس خیلی دستپاچه می‌شوند، یکی از دوستان ما که همسایه آنان بود می‌گوید: من هیچ چاره‌ای ندیدم، گفتم: می‌روم خدمت آقای بهجت عرض می‌کنم ببینم ایشان چه می‌گویند. با شتاب فراوان و ناراحتی آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم. آقا تاملی کردند و به طور خیلی عادی فرمودند: «بروید حرم، شاید آمده باشد حرم!» ایشان بر می‌گردد و مطمئن می‌شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع می‌دهد و آن‌ها می‌آیند و در بالا سر حضرت معصومه علیهاالسّلام عروس را پیدا می‌کنند. حالا جریان چه بوده دقیقا یادم نیست، ولی هیچ احتمال نمی‌دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتی پیدا کنند.» نمونه دیگر: «یکی از دوستان می‌گفت: خانم من باردار بود و نزدیک ماه رمضان‌ می‌خواستم به مسافرت بروم. برای خدا‌حافظی و التماس دعا رفتم خدمت آقای بهجت. ایشان مرا دعا کردند و فرمودند: «در این ماه خدا پسری به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمدحسن بگذارید.» در حالی که آقا علی الظاهر اصلا اطلاعی نداشتند که خانم من حامله است، و طبعا راهی برای تشخیص اینکه پسر است یا دختر و در چه تاریخی متولد می‌شود نبود. اتفاقا در شب نیمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمدحسن گذاشتیم. از این گونه امور برای ایشان خیلی ظاهر می‌شد، اما ابدا ایشان اظهار نمی‌کنند و همین‌ها را هم راضی نیستند جایی نقل بشود، ولی برای اینکه مؤمنین بدانند که در این زمان هم خدا به بعضی از بندگانش عنایت دارد و اگر کسانی صادقانه راه بندگی خدا را طی کنند، خدا آن‌ها را راهنمایی می‌کند؛ که: «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: و حتما آنان را که در راه ما تلاش و مجاهدت کنند، به راه‌های خود هدایت می‌کنیم.»
راه تکامل و انسانیت بسته نیست و در این زمان نیز کسانی که بخواهند راه تقرب خدا را طی کنند، در سایه عنایات،  ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف و احیانا به دست این چنین بندگانی که در بین مردم حضور دارند، می‌توانند به مراتبی از کمال و قرب خدا نایل گردند. این‌ها همه برای ما می‌تواند امید بخش باشد و بر ایمان ما بیفزاید. این‌ها حقایق ثابتی است. شوخی نیست، حقایق عینی است که وجود دارد و می‌توانیم ببینیم و آثارش را درک کنیم و خود را قدری از شیفتگی به دنیا و زرق و برق‌های آن رها کنیم و بدانیم که لذت و خوشی منحصر به لذت‌های حیوانی و شیطانی نیست. انسان می‌تواند به کمالاتی و لذت‌هایی برسد که قابل مقایسه با این لذت‌های مادی نیست؛ ولی افسوس که ضعف معرفت و ایمان از یک طرف، و هجوم عوامل شیطان داخلی و خارجی، انسانی و جنی از طرف دیگر آن قدر زیاد است که کمتر به این گوهر‌های گرانبها توجه می‌کنیم.»

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.