تاریخ انتشار : جمعه 12 اردیبهشت 1399 - 22:00
کد خبر : 58399

شکنجه زن جوان در خانه شوهر

شکنجه زن جوان در خانه شوهر

جارستان: خشونت خانگی و آزار زن جوان توسط شوهرش چنان وضعیتی را برای او درست کرد که زن زیر شکنجه یک پایش را به طور کامل از دست داد و پای دیگرش هم قدرت حرکت ندارد. این زن که به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران شکایت کرده است، درباره روزهای سخت زندگی با شوهرش

جارستان: خشونت خانگی و آزار زن جوان توسط شوهرش چنان وضعیتی را برای او درست کرد که زن زیر شکنجه یک پایش را به طور کامل از دست داد و پای دیگرش هم قدرت حرکت ندارد.

این زن که به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران شکایت کرده است، درباره روزهای سخت زندگی با شوهرش که سال‌ها از او بزرگ‌تر است، صحبت و ماجرای دو هفته هولناک را تعریف کرد.

این زن که روی ویلچر نشسته بود و چهره‌ای درهم‌شکسته داشت، گفت: ما خانواده فقیری بودیم، به‌همین‌خاطر وقتی سیامک به خواستگاری من آمد، با او ازدواج کردم. من ۳۰ ساله بودم و سیامک ۶۰ سال داشت. بچه‌هایش هم‌سن‌و‌سال من بودند، ولی من به‌خاطر اینکه از فقر نجات پیدا کنم به سیامک بله گفتم و با هم ازدواج کردیم. من می‌دانستم همسر اولش از او جدا شده است، اما علت جدایی را نمی‌دانستم.

من سعی می‌کردم با توجه به سن سیامک احترامی فراتر از یک شوهر برای او قائل باشم و بسیار به او توجه می‌کردم و کارهایش را انجام می‌دادم، اما این احترام متقابل نبود. بچه‌های سیامک به خانه ما می‌آمدند و با من رفتار بسیار بدی داشتند. آنها رفتار تحقیرآمیزی با من داشتند. خانه سیامک بزرگ و ویلایی بود. وسایل خانه شیک و همه‌چیز لوکس بود، اما آنها به اندازه ثروتشان باادب نبودند و با من تحقیرآمیز برخورد می‌کردند. این موضوع مرا ناراحت می‌کرد. به شوهرم گفتم از این رفتار بچه‌هایش ناراحت می‌شوم، اما او اصلا واکنشی نشان نمی‌داد.

با اینکه سعی می‌کردم زندگی آرامی را با سیامک درست کنم، اما وقتی تحقیر می‌شدم دیگر دوست نداشتم با او باشم. تا اینکه روز حادثه بچه‌های سیامک آمدند. آنها خیلی به خانه پدرشان می‌آمدند. دوباره تحقیرم کردند و من هم از این رفتار ناراحت شدم و به سیامک گفتم دیگر نمی‌توانم این وضعیت را تحمل کنم. با عصبانیت با شوهرم صحبت کردم و گفتم رفت‌وآمدهای فرزندانش به خانه ما مرا خیلی اذیت می‌کند. جروبحث بین ما بالا گرفت و یکباره سیامک به سمت شومینه رفت و میله آهنی را که برای جابه‌جا‌کردن چوب شومینه است برداشت و به‌شدت من را کتک زد. آن‌قدر مرا زد که همه‌جای بدنم خون‌آلود شد. دست و دهانم غرق خون بود و دندان‌هایم شکست. دو هفته در همان وضعیت ماندم. سیامک به من گفت باید آن‌قدر بمانی تا بمیری.

من و سیامک دو سال بود که با هم زندگی می‌کردیم و هرگز به او بی‌احترامی نکرده بودم، اما او این‌طور شکنجه‌ام کرد. در دو هفته‌ای که در خانه‌اش اسیر بودم، حتی من را به دکتر نبرد. اجازه نمی‌داد با خانواده‌ام تماس بگیرم. خانواده‌ام فکر می‌کردند ما به سفر رفته‌ایم. تا اینکه بعد از دو هفته وقتی سیامک برای خرید بیرون رفت، من تلفن را برداشتم و به پدرم زنگ زدم و درخواست کمک کردم. او به همراه دایی‌ام آمد و مرا به بیمارستان بردند. در بیمارستان دکترها گفتند یک پایم را باید به‌خاطر عفونت شدید قطع کنند و پای دیگرم هم چون اعصابش از بین رفته است، دیگر قدرت حرکت ندارد و من برای همیشه قدرت راه‌رفتن را از دست داده‌ام.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.