تاریخ انتشار : یکشنبه 13 شهریور 1401 - 22:52
کد خبر : 112917

🔺محمود دولت‌آبادی؛ یک اصلاح‌طلب مداراخو نه یک براندازِ کینه‌جو

🔺محمود دولت‌آبادی؛ یک اصلاح‌طلب مداراخو نه یک براندازِ کینه‌جو

به بهانۀ حاشیه‌سازی بر‌سر مصاحبه دربارۀ عباس معروفی محمود دولت‌آبادی؛ یک اصلاح‌طلب مداراخو نه یک براندازِ کینه‌جو محمود دولت‌آبادی؛ یک اصلاح‌طلب مداراخو نه یک براندازِ کینه‌جو گفت‌و‌گوی کوتاه اخیر محمود دولت‌آبادی نویسندۀ پرآوازۀ ایرانی با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، دربارۀ درگذشت عباس معروفی خالق اثر ماندگار «سمفونی مردگان» به کام رسانه‌های برانداز خوش ننشسته چرا که

به بهانۀ حاشیه‌سازی بر‌سر مصاحبه دربارۀ عباس معروفی
محمود دولت‌آبادی؛ یک اصلاح‌طلب مداراخو نه یک براندازِ کینه‌جو
محمود دولت‌آبادی؛ یک اصلاح‌طلب مداراخو نه یک براندازِ کینه‌جو
گفت‌و‌گوی کوتاه اخیر محمود دولت‌آبادی نویسندۀ پرآوازۀ ایرانی با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، دربارۀ درگذشت عباس معروفی خالق اثر ماندگار «سمفونی مردگان» به کام رسانه‌های برانداز خوش ننشسته چرا که انتظار داشتند بزرگ‌ترین داستان‌نویس حال حاضر ایران، تمام تقصیر را به گردن حکومت بیندازد و از نویسندۀ فقید، یک شهید در تبعید ترسیم کند اما او در عین اظهار تأسف عمیق و چند‌باره به خاطر آن که ناچار از ترک وطن شد و در غربت و در پی بیماری سرطان درگذشت به چند واقعیت دیگر هم اشاره کرد.
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- گفت‌و‌گوی کوتاه اخیر محمود دولت‌آبادی نویسندۀ پرآوازۀ ایرانی با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی، دربارۀ درگذشت عباس معروفی خالق اثر ماندگار «سمفونی مردگان» به کام رسانه‌های برانداز خوش ننشسته چرا که انتظار داشتند بزرگ‌ترین داستان‌نویس حال حاضر ایران، تمام تقصیر را به گردن حکومت بیندازد و از نویسندۀ فقید، یک شهید در تبعید ترسیم کند اما او در عین اظهار تأسف عمیق و چند‌باره به خاطر آن که ناچار از ترک وطن شد و در غربت و در پی بیماری سرطان درگذشت به چند واقعیت دیگر هم اشاره کرد.
اول این‌که محرومیت معروفی از ارتباط با مخاطب پارسی‌زبان در داخل کشور را یک گزارۀ اغراق‌شده دانست چرا که در تمام این سال‌ها آثار او بارها چاپ شده و از این حیث مشکلی نبوده است.
 دوم این‌که فشار به معروفی بیشتر به خاطر مجلۀ «گردون» بوده و در اینجا هم با اظهار تأسف عمیق از حکم دومی که علیه او در دهۀ ۷۰ صادر شد و او را به رفتن واداشت تصریح کرد فضا در آن دوره فشرده شده بود اما بعد از آن و با روی کار آمدن آقای خاتمی می‌توانست کار کند و به او گفتم تو از گونترگراس مهم‌تر نیستی که مدتی با صدر اعظم آلمان کار کرد و بعد دیگر نه. 
[۹/۴،‏ ۲۲:۵۱] آقای حمیدی: بیشتر خشم براندازان از نویسندۀ بزرگ هم‌روزگار به خاطر این است که تمام تقصیر را به گردن حکومت نمی‌اندازد و تازه حکومت را یک‌پارچه نمی‌بیند و هر دوره را تفکیک می‌کند حال آن‌که براندازان اصرار دارند بین خاتمی و احمدی‌نژاد و روحانی و رییسی تفاوتی نیست و جالب این‌که از بام تا شام مطلق‌انگار‌ی را نفی می‌کنند و بر طبل نسبی‌نگری می‌کوبند اما از هر نیروی ارزشی داخلی مطلق‌انگارتر و صفر و صدی‌ترند!
   تفسیر حرف دولت‌آبادی این است که ترس معروفی از این که گرفتار سعید امامی شود قابل درک است اما در دورۀ خاتمی که با این پدیده برخورد شد نیز باز می‌خواست روی دو صندلی بنشیند. هم روی صندلی اصلاحات و خاتمی و هم روی صندلی نویسندگان ناموافق و این شدنی نیست و به همین خاطر بیش از ظرفیت خود بار برداشت حال آن که رمان‌نویسی صبر و حوصله و مدارا می‌خواهد و تاثیر آن تدریجی است و اثر ادبیات یعنی همین که ساعتی پس از درگذشت عباس معروفی در آلمان دختر جوانی که بعد از کوچ او به غربت به دنیا آمده از جنوب ایران برای من پیام فرستاد: با مرگ او چه کنیم؟ اثر یعنی همین.
با این که سخنان سنجیده دولت‌آبادی جا‌به‌جا آکنده از ستایش عباس معروفی و تصریح بر این بود که او یک صدای جدید در ادبیات و رمان‌نویسی ما بود (‌و نه البته یک ژانر تازه) اما واقع‌بینی و اصلاح‌طلبی دولت‌آبادی و مداراخویی او -که فراتر از مداراجویی- است به مذاق رسانه‌های برانداز خوش نمی‌نشیند. همان‌ها که دوست نداشتند پیکر هوشنگ ابتهاج (سایه) هم به وطن بازگردد و در تهران و رشت مراسم برگزار شود.
  آنها با هر که بین ایران و بیرون در آمد و شد باشد بدند. تفاوتی ندارد اصغر فرهادی باشد یا دولت‌آبادی و معتقدند یا آن طرف باید باشی یا این طرف.
  تفاوت جدی دولت‌آبادی با آن جماعت اما این است که به معنی واقعی کلمه اصلاح‌طلب است و بین دولت‌های مختلف تفاوت قایل می‌شود و ابایی ندارد نه تنها از محمد خاتمی در سال های ۷۶ و ۸۰ که از هاشمی رفسنجانی مرحله دوم ۸۴ هم حمایت کند و سال ۹۶ وقتی گروهی از هنرپیشه‌ها به خاطر خروج ترامپ از برجام گفتند از رای به روحانی پشیمان‌اند با صدای بلند گفت: من پشیمان نیستم.
  اینها همه در حالی است که رمان خود او (زوال کلنل) هم هنوز رسما اجازۀ نشر ندارد اما باز امیدوار است و سینۀ خود را از کینه انباشته نمی‌کند.
  دولت‌آبادی هم قرار بود در نیمۀ داغ و نحس تابستان ۱۳۷۵ مسافر اتوبوس ارمنستان باشد و به خاطر سفر به یونان منصرف شد و به همین خاطر انگ اطلاع قبلی از نقشۀ سعید امامی برای انداختن اتوبوس به ته دره در گردنه حیران به او نمی‌چسبد اما در آن حادثه متوقف نمانده و تلاش مقابله با آن جریان در دولت اصلاحات را می‌ستاید.
   در همین مصاحبه می‌گوید: «‌متأسفم که نویسنده‌ای چون معروفی با تبعید یا خود‌تبعیدی به یاد بیاید نه با آثار او. حال آن که نویسنده را باید با آثار به یاد آورد.»
   همین که تعبیر «خود تبعیدی» را هم به کار برده باز از نظر میهمانان آن یکی تلویزیون – ایران اینترنشنال- مردود است و با این حساب خداوندگار کلمات من بعد قبل از هر اظهار باید با آقای جمشید برزگر هماهنگ کند تا چه بگوید و چه نگوید و تازه نطق همین آقای برزگر از وقتی از این تلویزیون به آن تلویزیون رفته باز شده چون تا در بی‌بی سی فارسی بود دُز براندازی او این قدر بالا نبود!
  حرف دولت آبادی اما روشن است. بله، بر معروفی به خاطر گردون سخت گرفتند اما همین گردون یک بار هم تبرئه شده بود. ناچار شد از ایران برود ولی آثار او در ایران منتشر می‌شد و فروش خوبی داشت و دارد.  عاشق ادبیات بود اما به حواشی آن هم علاقه داشت.
  همۀ حرف‌های نویسنده بزرگ ما درست است و هرگز قصد توجیه فشار بر عباس معروفی را هم ندارد بلکه می‌خواهد بگوید وقتی خاتمی آمد و او هم استقبال کرد می‌توانست شرایط خود را تغییر دهد اما دوست داشت روی هر دو صندلی بنشیند. هم اصلاح‌طلبی هم نویسندگان اپوزسیون.
محمود دولت‌آبادی اما صندلی خود را اتخاب کرده است و می‌داند روی دو صندلی نمی‌تواند بنشیند. آن طرف دوست دارند او روی صندلی اپوزسیون بنشیند و در خدمت براندازی باشد اما ترجیح می‌دهد در ایران به زندگی خود ادامه دهد و تأثیر او آرام باشد نه هیجانی و تند.

او سخن خود را اساسا با این جمله آغاز کرد: « عمیفپقا متأثرم که چهره‌های شاخص فرهنگی و هنری و ادبی ما در خارج از کشور تک‌به‌تک روی در نقاب خاک می‌کشند» و مشخص است که اشاره او به مرگ ۵ چهرۀ برجسته و ماندگار در این ۵ ماه و هر ۵ نفر هم در غربت است: رضا براهنی، محمد‌علی اسلامی‌ندوشن (‌هر دو در کانادا)، احمد مهدوی‌دامغانی (در آمریکا)، هوشنگ ابتهاج و عباس معروفی هر دو در آلمان.

پیکر سایه و دکتر مهدوی البته به ایران بازگردانده و با احترام و تشریفات در رشت و مشهد به خاک سپرده شد و برای انتقال دکتر اسلامی و حتی تدفین او در آرامگاه فردوسی هم مشکلی نبود و نمی‌دانم چرا این اتفاق نیفتاد اما نفس این که آدم‌هایی از این دست در خارج از ایران چشم از جهان بستند غم‌انگیز است اما به این معنی هم نیست که اگر نمی‌رفتند مثل دوران سعید امامی آنها را می دزدیدند و می‌کشتند یا آثارشان چاپ نمی‌شد.

یک روش برای مقابله با سانسور همین راهی است که دولت‌آبادی با شستن سینه از کینه و مداراجویی و فراتر از آن مداراخویی در پیش گرفته‌ و یک راه این که وطن را ترک کنی و مثل ماهی دور از آب، نفس‌نفس بزنی و آن قدر غصه بخوری تا سرطان بگیری یا دق کنی. زنده‌یاد معروفی می‌گفت سیمین بهبهانی مدام به من توصیه می‌کرد غصه نخور. این غصه ها سرطان می‌شود و تو را از پا می‌اندازد و سرانجام انداخت.

اما چنان که دولت‌آبادی هم گفت ظرفیت نویسنده و شاعر با سیاست‌مدار و چریک متفاوت است. این را کسی می‌گوید که زمان شاه به زندان افتاده و او را متهم می‌کنند که توبه کرده و بیرون آمده در حالی که چون کارمند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بوده به فرح که خود را متولی عالی کانون می‌دانسته تنها نامه‌ای نوشته تا بگوید با او چه می‌کنند.

براندازان کینه‌جو بر سایه خرده می‌گیرند که چرا تا لحظۀ آخر بر آرمان سوسیالیسم پای می‌فشرد و بر دولت‌آبادی هم نقد دارند که چرا تا این حد اهل تعامل و مدارا شده و کینه‌جو نیست و ادبیات نرم دارد و فحش نمی‌دهد. روشن‌فکر مقبول، نزد آنان تنها اسماعیل خویی است که از گذشته خود نادم شود و از بام تا شام بد و بیراه بگوید و آنها هم لطفی کنند و دختر او را به استخدام شبکه خودشان درآورند.

جالب این که حتی وقتی چند سال پیش خاطرۀ خود عباس معروفی از دیدار با ابراهیم رییسی در روزنامۀ شرق منتشر شد سراغ او رفتند تا تکذیب کند اما عین همان را این بار با صدای خود نقل کرد منتها گفت چرا از ۲۰ صفحه مصاحبه من با یک نشریه دانشجویی فقط قسمت خاطره دربارۀ آقای رییسی را برداشته‌اند. حال آن که موضوع روشن بود. شهاب طباطبایی این بخش را برای روزنامه انتخاب کرده بود تا پس از یک دورۀ نامناسب از حیث مواجهه با رسانه‌ها در عصر صادق لاریجانی پیام مثبتی برای رییس جدید دستگاه قضا ارسال شود و با اهل قلم مهربان‌تر باشند
همین را هم برنتافتند زیرا دوست داشتند و هنوز دوست دارند فضا دوقطبی باشد. رادیکال‌ها هر قدر با هم مخالف باشند باز جایی به هم می‌رسند. مشهورترین مثال، برجام است اما محدود و منحصر به آن نیست. در عرصه‌های دیگر هم این رسیدن را می‌بینیم: چندان‌که هم در نظر ارزشی‌های داخل دو قطب بیشتر وجود ندارد: “حکومت و براندازان” و هم از منظر براندازان خارج نشین و شِقّ سوم را به رسمیت نمی‌شناسد. یا با مایی یا بر ما!

محمود دولت‌آبادی اما جهان را در دو رنگ سفید و سیاه خلاصه نمی‌داند. جهان او رنگی است نه آن که خود رنگ به رنگ شود!

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.