تاریخ انتشار : یکشنبه 29 خرداد 1401 - 11:43
کد خبر : 109926

غریبی علی؛ به بهانه چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی

غریبی علی؛ به بهانه چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی

امروز ۲۹ خرداد چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در سال ۱۳۵۶ است.   ۳۷ کتاب تاریخی عرفانی، هنری، دینی، جامعه‌شناسی و سیاسی نوشت و همت خود را صرف معرفی الگوهای دینی و سیره زندگی حضرات معصومین از جمله زندگی امام علی(ع) و خانم فاطمه زهرا(س)، امام حسین(ع)، ابوذر غفاری و اقبال لاهوری

امروز ۲۹ خرداد چهل و پنجمین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در سال ۱۳۵۶ است.

 

۳۷ کتاب تاریخی عرفانی، هنری، دینی، جامعه‌شناسی و سیاسی نوشت و همت خود را صرف معرفی الگوهای دینی و سیره زندگی حضرات معصومین از جمله زندگی امام علی(ع) و خانم فاطمه زهرا(س)، امام حسین(ع)، ابوذر غفاری و اقبال لاهوری کرد. با این حال بخشی از فقها و روحانیان آن روزگار با اندیشه‌های او سخت مخالفت کردند چون نگاه جدید او به دین و فقه اسلامی را نمی‌پسندیدند.

ریشه‌های علی

 

علی دوم آذر ۱۳۱۲ در روستای کاهک در بخش داورزن شهر سبزوار از محمدتقی و زهرا متولد شد.

 

پدرِ پدربزرگش، ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم مشهد، سبزوار و بخارا درس خواند و از شاگردان برگزیده حاج ملاهادی سبزواری، فیلسوف، عارف و شاعر عصر فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار بود.

 

ملا قربانعلی چهار پسر به نام‌های محمود، احمد، حسن و حسین داشت. محمود که هنگام مرگ پدر به تحصیل علوم قدیمه مشغول بود، با اصرار مردم مزینان به آن دیار رفت تا پیش‌نماز مسجد و معلم حوزه علمیه مزینان شود. او نیز سه پسر به نام‌های قربانعلی، محمدتقی و محمد و یک دختر به نام معصومه داشت.

 

محمدتقی در سال ۱۳۱۱ با زهرا امینی دختری از اهالی روستای کاهک ازدواج کرد و یک سال بعد علی به دنیا آمد. محمدتقی به همراه خانواده سال ۱۳۱۹ به مشهد نقل مکان کرد و علی را در دبستان ابن یمین ثبت نام کرد.

 

اخراج رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ و درگیر شدن کشور در جنگ جهانی دوم موجب حاکم شدن نابسامانی‌های سیاسی و اقتصادی بر کشور شد به همین دلیل محمدتقی، علی و مادرش را به مزینان فرستاد تا از گزند جنگ و ناامنی در امان بمانند اما با روی کار آمدن محمدرضا شاه و تثبیت نسبی شرایط اجتماعی و سیاسی کشور، علی به همراه مادرش به مشهد برگشت و در مدرسه ان یمین مشغول درس شد.

 

او در سال ۱۳۲۵ وارد مدرسه فردوسی شد و در سال ۱۳۲۸ سیکل گرفت و بعد از آن وارد دانش‌سرای مقدماتی شد. علی در سال ۱۳۳۴ در کنکور دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد شرکت کرد و دانشجوی این دانشگاه شد و چهار سال بعد لیسانس زبان و ادبیات فارسی گرفت. البته او یک سال بعد از ورود به دانشگاه مشهد، با شرکت در کنکور فلسفه در سال ۱۳۳۵ وارد دانشگاه تهران شد اما چند ماه بعد، انصراف داد.

زندگی سیاسی

 

دکتر علی شریعتی در سال ۱۳۴۸ به عنوان سخنران به حسینیه ارشاد تهران دعوت و به زودی به عنوان مسؤول فرهنگی این حسینیه انتخاب شد. وی در این حسینیه علاوه بر سخنرانی‌های آتشین، جامعه‌شناسی مذهبی، تاریخ شیعه و معارف اسلامی آموزش داد. کلاس‌های درس و بحث شریعتی در دانشگاه تهران و حسینیه ارشاد با استقبال دانشجویان و مردم عادی روبرو بود.

 

به دنبال حساسیت رژیم پهلوی به سخنرانی‌های دکتر او از آبان ۱۳۵۱ تا تیر ۱۳۵۲ به زندگی مخفی روی آورد و سخنرانی‌های او با نام مستعار چاپ و منتشر شد. این دوره مصادف با زندگی سخت توام با فشار روحی و روانی مضاعف بود. او بارها و بارها توسط مأموران ساواک به شدت تحت نظر بود و به انحاء مختلف شکنجه روحی و روانی قرار گرفت.

 

ماموران ساواک با حربه دستگیری و بازداشت موقتِ پدر و یکی از برادر زن‌های علی، او را در پاییز ۱۳۵۲ دستگیر کردند و ۱۸ ماه در سلول انفرادیِ کمیته شهربانی تهران، زندانی کردند.

 

با وجودی که دکتر شریعتی در اسفند ۱۳۵۳ از زندان انفرادی آزاد شد،اما ماموران سازمان اطلاعات و امنیت کشور او را همچنان تحت نظر داشتند.

 

او، خود در خاطره‌ای از آن دوران در یکی از کتاب‌هایش، نوشت: «ظاهرا آزاد هستم و از قید اسارت، به اصطلاح رهایی یافته‌ام ولی آنچه مسلم است، نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شده‌ام.»

 

شریعتی در دوران پس آزادی از زندان کمیته شهربانی، در نامه‌ای به یکی از دوستانش، از وضعیت روحیش این چنین نوشت: «… من که زندگیم معلوم است. احتضار، یک جان کندنِ مستمر که نامش زندگی کردن است. هر روز صبح که در آینه خودم را می بینم، درست می‌بینم که لااقل سالی بر من گذشته است. دیشب و پریشب، همیشه برایم پارسال و پیارسال است.

 

روزها را برای این که از عمرم بدزدم می‌خوابم و شب‌ها با تنهایی، سکوت و سیاهی در زیر باران رنج‌ها که مدام می‌بارد، زانو به بغل، خاموش می‌نشینم و انبوهی از خاطره‌های مرده و آرزوهای مجروح در برابرم، تا آفتاب که سر می‌زند و هوا روشن می‌شود و صدای پای روز، سرفه‌ها، گنجشک‌ها و اتومبیل‌ها و آغاز حرکت و کار.

 

از ترس می‌روم و به خواب فرو می‌روم. البته بیکار نبوده‌ام، بزرگترین کاری که کرده‌ام این است که هنوز زنده مانده‌ام و این دشوارترین وظیفه‌ای بوده که انجام داده‌ام و اگر انصاف بدهند، بسیار کارها که نکرده‌ام و مگر اینها خود، کار نیست؟ مگر ثواب سیئاتی که کسی انجام نمی‌دهد از ثواب بسیاری حسنات که انجام می دهند، بیشتر نیست؟»

 

او خسته از سختی روزگار در مشورت با همسر و برخی دوستان صمیمیش تصمیم به «مهاجرت» می‌گیرد، اما ممنوع‌الخروج بودن، مانعش می‌شود اما او با گذرنامه‌ای با نام‌فامیل «مزینانی» توانست از کشور خارج شود

با توجه به توطئه ساواک ارسال یک گروه به سرپرستی یک افسر امنیتی برای تحویل گرفتن رسمی جسد جهت انتقال به ایران و همچنین احتمال همراهی قریب‌الوقوع پلیس انگلیس با نیروهای ساواک شاه، تصمیم به عدم درخواست کالبدشکافی و همچنین انتقال فوری جسد به سوریه چون امکانات آن کشور مناسب‌تر تشخیص داده شده بود، گرفته شد.

 

این تصمیم پس از یک شور جمعی با حضور کلیه شخصیت‌های سیاسی و دوستان دکتر در خارج و با اجازه وکیل خانواده گرفته شد.»

 

علی فکوهی هم در این باره، گفت: «من تعجب کردم که مامورین سفارت از کجا، چنین خبری را آن هم با این سرعت شنیده‌اند زیرا من در آن روز «شوم»، پس از این که وارد خانه شدم و با آن صحنه غیرمنتظره روبه رو شدم، پس از تلفن به اورژانس بیمارستان «ساوت همپتون» در فاصله‌ای که اورژانس بیاید، فقط به یکی از رفقایم که وی هم قبلا از اقامت دکتر در منزل من به دلایلی مطلع بود، تلفن کردم و جریان را گفتم.

 

آن هم برای این که از او بخواهم به جای من، دوستی مشترک را که منتظر ما بود تا به فرودگاه برسانیمش بدرقه نماید و مطمئنم که آن رفیقم که او را خوب می‌شناختم با سفارت ایران، کوچکترین رابطه سیاسی نداشت، علاوه بر این که از علاقه‌مندان دکتر هم بود. پس از کجا افراد سفارت از واقعه خبر داشتند؟ … خدا می‌داند. از نظر من، هنوز مسائل مبهمی پیرامون قضیه وجود دارد که بدان پاسخ درستی داده نشده است.»

 

تشییع جنازه

 

علی فکوهی همراه با شبستری، ‌ امام جماعت شهر لندن، دکتر ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده جسد دکتر علی شریعتی را در یکی از مساجد لندن که مسجدی کوچک و متعلق به اهل سنت بود و غسالخانه‌ای داشت، غسل دادند.

 

پسر دایی پوران شریعت‌رضوی افزود: «بیمارستان ساوت‌همپتن، یک گزارش مفصل طبی درباره درگذشت دکتر ارائه داد و در آن گفته بود چیز مشکوکی دیده نشده است و مرگ او مثلا بر اثر به قتل رسیدن، دسیسه، زهر، دشنه و چیزی از این قبیل نبوده و به نظر می‌آید که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.

 

مرگ طبیعی یعنی با سکته. اتفاقا همان روزی که به ساوت همپتن رفته بودیم و برای اولین بار با جای خالی مرحوم شریعتی رو به رو شدیم و بعدا به بیمارستان رفتیم. در همان اتاقی که مرحوم دکتر خوابیده بود، سطلی بود که شاید در آن، نزدیک به ۴۰ تا ته سیگار بود یعنی در همان مدت کوتاه، مرحوم دکتر مقدار زیادی سیگار کشیده بود.

 

طبیبان بهتر از من می‌دانند که در حالت عصبی شدید و با آن فشاری که دکتر، در آن روزها، در آن قرار داشت، امکان چنین رخدادی وجود داشت خصوصا این که شب قبل از حادثه مرحوم شریعتی به فرودگاه هیترو رفته بود چون قرار بود دختران او بیایند، همه مسافران آمده بودند، الا دختران او.

 

پوران شریعت‌رضوی در ادامه خاطراتش از درگذشت دکتر، تعریف کرد: «خبر شهادت علی به صورت بسیار گسترده توسط مبارزان خارج از کشور منتشر شد و احزاب و سازمان‌های مختلف سیاسی با انتشار بیانیه‌های گوناگون، از دست دادن علی را «سوگ قلم و شرف» تعبیر کردند اما روزنامه‌های کیهان و اطلاعات که مهمترین روزنامه‌های کشور محسوب می‌شدند، پس از دو روز سکوت، در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۵۶، اطلاعیه‌ای را درج کردند که مرگ علی را طبیعی و ناشی از بیماری‌های ریشه‌دار قلمداد کردند.

 

این دو روزنامه در متن اطلاعیه‌شان نوشتند: «مرحوم دکتر علی شریعتی که برای درمان ناراحتی چشم و کسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود، در آنجا بر اثر سکته قلبی درگذشت.»

علی هیچگاه ناراحتی جسمانی خاصی نداشت. کسی از اعضای خانواده و فامیل به یاد ندارد که او حتی یک بار از درد یا ناراحتی جسمانی گله کرده باشد و مهمتر از آن اینکه او هیچگاه به پزشک مراجعه نکرده بود.

 

همه دوستان و نزدیکان علی می‌دانند، وی فردی قوی و سالم بود و خودش به این نکته توجه داشت. حتی بعد از تحمل آخرین زندان که ۱۸ ماه به طول انجامید، با آنکه تمام این دوره را هم در سلول تنگ، تاریک و انفرادی زندان شهربانی سپری کرده بود. فقط گهگاه از نور خورشید ناراحت می‌شد. غیر از این هیچ ناراحتی دیگری نداشت، علی از این نظر به خود می‌بالید و به شوخی می‌گفت: «من آنم که سلول تاریک هم نتوانست بر سلامتی‌ام اثر بگذارد» و راست هم می گفت، من که همسر او بودم، هرگز به یاد ندارم که او از درد شکایت کرده باشد. دفترچه بیمه او هم به خوبی نشان دهنده این ادعاست.

 

تمام اوراق این دفترچه سفید است. علی از این دفترچه فقط یک بار در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۵۵ استفاده کرده است، آن هم نه به علت بیماری قلبی یا فشار خون یا قند و غیره، بلکه برای گرفتن عینک بوده است. خوانندگان آگاه تصدیق می‌کنند که کسی با اوضاع مالی مشابه ما، در صورت بیماری، حتما از دفترچه بیمه خدمات درمانی استفاده می‌کرد و می‌کند.

 

بدین ترتیب، طبیعی است که اگر علی مریض می شد، یا اصولا دارای ناراحتی قلبی بود، قاعدتا می‌بایست به پزشک مراجعه می‌کرد و سابقه بیماری او در دفترچه‌اش منعکس می‌شد. وی با اینکه سیگار می‌کشید اما معاینات پزشکی نشان داد که سیگار تاثیر چندانی بر جسم او نگذاشته است بنابراین احتمال هرگونه سکته قلبی یا بیماری مشابه، بدون اینکه سابقه ای داشته باشد، بعید به نظر می‌رسید.

 

پروفسور حامد الگار، استاد مطالعات اسلامی و زبان فارسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا نوشت: «شرایط مرگ دکتر شریعتی، این ظن را به شدت تقویت می‌کند که وی به دست ساواک به قتل رسیده است. … حتی اگر شریعتی به قتل نرسیده باشد، او به حق در خور عنوان «شهید» است. این شاید مهمترین موضوعی است که باید درباره شریعتی به آن توجه کرد.»/ایسنا

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.