تاریخ انتشار : چهارشنبه 2 آبان 1397 - 13:43
کد خبر : 36746

سپهر شعر آریا صدیقی

سپهر شعر آریا صدیقی

این روزها که آسودگی و زمان آزاد کم، و پریشانی بسیار است، پرشمار نیستند شعرهایی که بتوانند خواننده را از کشمکش ها و دغدغه های هرروزه عبور داده ، باخود همراه کنند و از این همراهی تجربه ی لذت بخشی را رقم بزنند. «نامی نمی توان گذاشت» نام مجموعه شعری است که امکان چنین همراهی

این روزها که آسودگی و زمان آزاد کم، و پریشانی بسیار است، پرشمار نیستند شعرهایی که بتوانند خواننده را از کشمکش ها و دغدغه های هرروزه عبور داده ، باخود همراه کنند و از این همراهی تجربه ی لذت بخشی را رقم بزنند. «نامی نمی توان گذاشت» نام مجموعه شعری است که امکان چنین همراهی را به ژرفی و فراخی فراهم می کند. این مجموعه توسط نشرچشمه به چاپ رسیده و جزو نامزدهای جایزه ی شاملوست.
آنچه در این مجموعه شعر درخور تحسین است بازتعریف عناصری است که بسیاری از شاعران آنها را با تکیه بر پیش انگاره های خواننده از این عناصر، به کار می گیرند. «پنجره» در شعر آریا صدیقی نه تنها اغلب نماد روشنایی ، امید یا ارتباط نیست، بلکه گاه بار حسی متضادی دارد ، گاه توسط کسی از دیوار آویزان شده و گاه توی گوش های دیوار فرو شده است:
«در اتاقی که او
بر دیوارهایش
پنجره های بسیاری آویزان کرده است»
یا:
«نه هوا رد می شود نه صدا
از این شیشه های دو جداره
که توی گوش دیوارهات فرو کرده ای »

و آب وقتی که جاری شود، حتی اگر بسیاراغراق آمیز جاری شود ، الزامی ندارد که رود باشد:
«سراشیبی تندی است چمران
یک لیوان آب بریزی
تا ترمینال جنوب جاری می شود
بلیت اولین اتوبوس را می خرد
و خارج می شود از متن»
از همین دست است «جهان»، «خانه»، «دیوار»، «خیابان» و … که پرداختن به آنها یادداشت جداگانه ای می طلبد. به هر حال به سبب این ویژگی است که همچنانکه شعربه شعر از فضایی به فضای دیگر وارد می شویم می توانیم دستگاه فکری و زبانی شاعر را ادراک کنیم ، با آنچه او پیرامون هر کلمه یا نماد ساخته آشنا شویم و همه ی اینها یعنی می توانیم شعرهای او را در یک کلیت خوانش کنیم.
دیگر ویژگی خوب « نامی نمی توان گذاشت » این است که شعرها از محیط کالبدی و زندگی شاعر بهره می برند. سپهری که شعر در آن سروده می شود “نابیگانه” نیست. چه از تنهایی حرف بزند چه از توقیف روزنامه ، آریا صدیقی همیشه نقطه ی متناظری در دنیای بیرون به دست می دهد که مانند دروازه ای مخاطب را به شعر وارد کند. هنر شاعر همیشه در این است که به جای وارد کردن مستقیم محیط، آن را شخصی سازی کند. دز شعرهایی که می خوانیم این عناصر محیطی نه تنها کارکرد پس زمینه ای صرف ندارند، بلکه خود سوژه هایی اند که شعر را می سازند:
«چراغ ها یکی یکی
برای دیدن شب
خاموش می شوند»
.
.
«دلم می خواست
خوابییدن
زندگی کردن
صداهای مخملی
باد
بچه ها
بوی قهوه و سیگار و اودکلن ۲۱۲
دکمه داشتند
می شد خاموش و روشن شان کرد
هر وقت که آدم دلش می خواست»

موسیقی درونی شعر از جمله ویژگیهای درخور توجه شعرهای این مجموعه است که البته با سابقه ای که آریا صدیقی در نوشتن دارد شاید اشاره کردن به آن چندان ضروری نباشد. با اینهمه درروزگاری که شعر رفته رفته دوستداران پرحوصله اش را از دست می دهد موسیقی درونی شعر می تواند چون دست مهربانی ، دست خواننده را نگاه دارد و نگذارد که از شعر بیرون بیفتد:
«بازگردانم روی میز و با من
از مزه های خوب جهان
کتاب آشپزی بنویس»
سپس شعر با ریتم یک ساتور بر تخته ادامه پیدا می کند. تند پیش می رود و هر چند خط در میان کند می شود
با من سالاد درست کن
من هویجم
کلمم
خیار و گوجه و کاهو هستم
و وقتی که موسیقی و گزاره های خبریِ پشت هم ، می روند که شعر را به سمت ملال ببرند شاعر سرنوشت شعر را با این غافلگیری عوض می کند:
«جوانه ی گندم در خودم مخفی کرده ام»
اگر چه تصویرها عوض می شوند این ریتم کماکان با ضرباهنگ زدنِ کاردی بر تخته ادامه پیدا می کند .

شاعر گاه در ساختار نحوی زبان دست می برد و این دستبرد، یعنی حذف فعل ها و کلمه های ربط، نه تنها خواندن شعر را دشوار نمی کند بلکه مخاطب را از سرگردانی در یک بند طولانی می رهاند:
«گمان می کردم
پختن یک کیک
روشن کردن عود
یا تاش موربی بر گونه
گمان می کردم
رفتن به تیاتر
قدم زدن در بازار تجریش
یا نشستن روی نیمکت های باغ فردوس
گمان نمی کردم
از عهده ی فریب خودم بر نیایم»

انکار نمی شود کرد که آریا صدیقی می توانست در سایر شعرها نیزبه چنین دگرگونی نحوی دست بزند و مانند بند بالا موسیقی درونی و انسجام شعر را هم محقق کند، با اینهمه به نظر می رسد او علاوه بر شعر خود، دغدغه ی روزگار شعر را نیز دارد. دغدغه ی مخاطب هایی که شاید خسته تر از آن اند که شعرهای “ناساده” از نظر ساختار زبان بخوانند، دغدغه ی ناشران و دلشوره ی دیگر شاعرانی که این روزها با امید کمتری شعر می نویسند و با اندوه بیشتری از تیراژ بر می گردند. به قول خودش:
«یک عمر اشتباه یک نفر می تواند همین باشد
همین
همین که فکر کند از افتادنش ممکن است دیگری دردش بگیرد»

هانیه کوچکی

 

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.