تاریخ انتشار : شنبه 30 تیر 1403 - 18:58
کد خبر : 127985

«در انتهای شب»، نگاهی به زندگی‌ از دست رفته و چالش‌های مدرن طبقه متوسط

«در انتهای شب»، نگاهی به زندگی‌ از دست رفته و چالش‌های مدرن طبقه متوسط

اختصاصی جارستان: سریال «در انتهای شب» شبیه زندگی بسیاری از ما و داستان‌های آدم‌های معمولی تحصیل‌کرده بی‌رانت است. روایت پایان گرفتن یک عشق روشن‌فکرانه، دانشگاهی و هنرمندانه با تصویری از مشکلات و چالش‌های زندگی مشترک در دنیای مدرن، توسط آیدا پناهنده. تصویری که بالاخره از دنیای فقرزده رایج در سینما و تلویزیون ایران فاصله گرفت

اختصاصی جارستان: سریال «در انتهای شب» شبیه زندگی بسیاری از ما و داستان‌های آدم‌های معمولی تحصیل‌کرده بی‌رانت است. روایت پایان گرفتن یک عشق روشن‌فکرانه، دانشگاهی و هنرمندانه با تصویری از مشکلات و چالش‌های زندگی مشترک در دنیای مدرن، توسط آیدا پناهنده. تصویری که بالاخره از دنیای فقرزده رایج در سینما و تلویزیون ایران فاصله گرفت و دست بر مشکلات اقتصادی، اجتماعی و زناشویی طبقه متوسط جامعه گذاشت.

 

فقر تجربه

 

«فقر تجربه»، تجربه‌ای به غایت دردناک و آسیب‌زننده است که منجر به اضمحلال زندگی می‌شود. فقری که در زندگی تمام ما مشهود است. فقرتجربه، ناشی از خستگی تجربه‌کردن‌های پراکنده و اجباری است، ناشی از فرط زیاده‌روی‌های فردی و اجتماعی است.

فقر توانایی گفتگو و شناخت معانی و قدرت کلمات، فقر تجربه عملکرد درست، فقر دانش نیاز‌ها و انتظارات در زندگی زناشویی، فقر دانش حل مسئله. درست مانند «ماهی»‌ها و «بهنام»‌هایی که در جامعه فرسوده ایرانی تباه شده‌اند. رفتار‌ها هیستریک است. در چرخه روزمره زندگی به بازی کردن در «فیلم زندگی» مشغول هستند تا خود زندگی. فرسودگی‌ای که منجر می‌شود دیگر تاب تحمل صدای یک قهوه ساپ هم نداشته باشید.

 

چهره دیگر عصر امروز

 

شخصیت‌های خلق شده در «در انتهای شب»، دلزده‌اند. همه در وضعیت صبوری برای تحقق دستاوردهایی هستند که در ایام جوانی برای خود متصور بودند. «ماهی» با یک اختلاف سنی بالا دچار همان شیفتگی شاگرد نسبت به استاد شده؛ اما دیگر اثری از آن عشق باقی نیست.

استاد دانشگاه دیروز، با دغدغه‌های هنری‌اش، الان وظیفه‌اش نظارت بر تابلو‌های مغازه‌ها در کوچه‌های بافت کهنه شهر است؛ یک کارمند شهری است که دغدغه ظاهری زندگی‌اش، رفت و آمد روزانه است.

در چنین دنیایی که روزمره بسیاری از مردم زمانه امروزی است، دیگر فرمول ازدواج تا پایان عمر، رابطه تا ابد، پیر شدن به پای یک نفر دیگر مطلوب و مقصود نیست.

دیگر صبر، سکوت، توکل و امیدواری بهترین پاسخ در قبال خشم، درد، سختی، شکست و زندگی نیست. گویی ، در عصر مدرن، صبوری و گذشت با ماهیت انسان در تعارض است. آیندا پناهنده در این تصویری شفاف و نزدیک به واقعیتی از این عصر به مخاطب نشان می‌دهد.

 

منطق «مقصر تویی»

 

آنچه این زوج را خسته ساخته منطق دوگانه خواستن و نخواستن است. بهنام در یک منطق تکراری گرفتار است و با کوچکترین تنشی به الگوی منطق «مقصر تویی» رجعت می‌کند.

عشق‌هایی که به صورت هیجانی و احساسی، بصورت تجربه لحظه‌ای که انگار فقط در طول عمر یکبار تجربه‌ می‌شود. در طول زندگی چشم‌ها باز‌تر می‌شود و سختی‌ها نزدیک‌تر.

حتی تربیت فرزند نیز با باج گیری عاطفی صورت می‌شود. زوجین برای فرار از قبول تبعات تصمیم‌هایشان به شرطی‌های باج دهنده مبدل می‌شوند. بار‌ها در طول فیلم، بهنام به ماهی می‌گوید: «تصمیم‌های احساسی تو یه عمر گند زد به زندگی ما»

سختی‌ها، لزوماً آدمی را بهتر نخواهد کرد، گاهی همان آدم سابق، تلخ‌تر، خسته‌تر و بی‌حوصله‌تر می‌شود، تا صرفا ادامه دهد. بهنام حتی در مواجهه با بیماری فرزندش می‌گوید: «دارا مریض نیست تو مریضی» و پاسخ ماهی این است که «در زندگی با تو مریض شدم»

در سکانس مشاجره ماهی با پدرش نیز زمانی‌که ماهی از شغلش و رشته تحصیلی‌اش گله می‌کند و پدر را، با سخت‌گیری‌هایش و منع کردن او از تحصیل در رشته بازیگری، مقصر مسیر زندگی‌اش می‌داند. اما پدر می‌گوید: « تو اگه می‌خواستی بازیگر شی، مخالفت من جلوت رو نمی‌گرفت»

پناهنده در کنار مقصرجویی و فرار از آثار و تبعات تصمیم‌ها، اشاره‌ای نیز به تربیت و کنترل‌جویی والدین دارد.

ماهی، پس از طلاق از یک سو آزادی محدود شده‌تر از سوی پدر دارد و از سوی دیگر با تنهایی روبروست. او طلاق می‌گیرد، اما باز دلش پیش شوهرش است و به بهانه‌های متعدد به خانه‌اش می‌رود. به بهانه فرزندش می‌خواهد او معشوقه اش را رها کند. به «ثریا» حسادت می‌کند؛ به بی‌هنر بودن و ساده زیستن او قبطه می‌خورد و یادش رفته که بهنام دیگر مال او نیست.

 

«آدمی، تصمیم است»

 

میل به آزادی در آدمی، همیشه زنده بوده و است؛ مانند انتخاب یکسری از تصمیم‌های زندگی. این امر بر هیچ کس پوشیده نیست. اما برخی از این مسئله فرار می‌کنند و در لایه‌های زیرین روان خود از آزادی می‌ترسند؛ چرا که آزادی با خود مسئولیت، تصمیم‌گیری و برعهده گرفتن تعبات تصمیم را به همراه دارد.

آدم‌ها در زندگی، به خصوص زندگی مشترک، برای اجتناب از تصمیم‌گیری، از آن فرار می‌کنند تا جایی که مسئله به کلافی سردرگم تبدیل شود و دیگر راهی جز رفتن نباشد.

«ماهی» اما چنین شخصیتی نبود. او باوجود علاقه نسبی که به «بهنام» داشت، تصمیم به پا گذاشتن در مسیری گذاشت که عواقب آن را نیز بر گردن گرفت.

 

هر برهه‌ای از زندگی مالامال از حس فقدان

 

ذهن زجر کشیده ثریا، انگار زنده بودن اشتباهی هولناک و خطایی بنیادین است، انگار باید مانند زالویی که پرورش می‌دهد در ادامه زندگی به کسی بچسبد، برای خودش مونس و برای فرزندش پدر بیابد. گویی هر برهه‌ای از زندگی مالامال از حس فقدان است.

ثریا حاصل یک روند تربیتی بسته و مخرب است. همسرش با خصوصیات کنترلگر، در رابطه با بهنام یک آینده روشن برای خود می‌سازد؛ هدفی که خود را در وهم رویا ناکام می‌داند. بهنام خودش در کنترل و مدیریت زندگی خویش در مانده است. هیچ کس به کسی نمی‌تواند یاری رساند، مونس و معشوق باشد و…

 

آیدا پناهنده و دغدغه‌مندی حقوق عاطفی زنان

 

آیدا پناهنده به خوبی در آثار سینمایی قبلی خودش نیز دنیای لطیف زنانه خود را با پرداخت درست و به اندازه به معضلات، عواطف و استقلال زنان خلق کرده است. او در «تی‌تی»، «اسرافیل» و «ناهید» دغدغه‌های زنانه‌اش را به‌درستی مطرح کند. شخصیت را برای مخاطب به دور از ترحم، می‌سازد. شخصیت‌هایی که در عین شکننده بودن، استقامت بالایی دارند و مخاطب را به همذات‌پنداری و تحسین آنها وادرا می‌کند. پناهنده دریچه‌ای از واقعیت را به روی مخاطبانش باز می‌کند که در جامعه در حال گذار است. جامعه‌ای با پوسته سخت که عرصه را بر زنان، حتی بر روی پرده نقره‌ای سینما نیز تنگ کرده است.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.