تاریخ انتشار : چهارشنبه 7 خرداد 1399 - 15:49
کد خبر : 61598

هیچ‌کس صدای رومینا را نشنید

هیچ‌کس صدای رومینا را نشنید

جارستان به نقل از شرق؛ ساعت سه بعدازظهر روز یک خرداد، کفش‌ها پشت در خانه تازه از پا کنده شده‌اند و هنوز یک ساعتی نمی‌شود که پدر از دادگاه به خانه بازگشته است، صبح همان روز پدر برای بازگرداندن دختر چهارده ساله به دادگاه رفته بود، با این خیال که دختر فریب خورده و با

جارستان به نقل از شرق؛ ساعت سه بعدازظهر روز یک خرداد، کفش‌ها پشت در خانه تازه از پا کنده شده‌اند و هنوز یک ساعتی نمی‌شود که پدر از دادگاه به خانه بازگشته است، صبح همان روز پدر برای بازگرداندن دختر چهارده ساله به دادگاه رفته بود، با این خیال که دختر فریب خورده و با مردی همسن و سال پدر فرار کرده است، صحبت‌های دختر در دادگاه و ننگ عکسی در گوشی همراهش اما او را با خشم مضاعفی به خانه بازگردانده بود.

انتشار عکس «ناموس» در اینستاگرام برای پدر و عموهای رومینا بسیار دردناک‌تر از فرار آن دو نفر از خانواده می‌شود.

دو، سه ساعت پس از قتل رومینا، دوستان بهمن او را مطلع کردند. او به سوی خانه رومینا دوید اما هم‌محله‌ای‌هایش به او هشدار دادند که پدر رومینا قصد خون او را هم دارد و بهمن، یگانه مقصر این قتل ناموسی است، این بهمن است که دامن دختر خانواده را لکه‌دار کرده است، این بهمن است که دختر خانواده را فریب داده است و این بهمن است که مقدمات دخترکشی را فراهم کرده است..

شرم از بی‌ناموسی

«بچه بود دیگه، سیزده سالش بود، تازه رفته بود توی چهارده سالگی، چی می‌فهمید مگه؟» اسفندیار عموی بزرگ رومیناست، حالا که پدر پشت میله‌های زندان روزها را شب می‌کند، اسفندیار راوی آن سوی ماجرایی است که چندان با روایت بهمن همخوانی ندارد، جز در ارسال و انتشار همان عکسی که هنوز هم برای عموی رومینا به مثابه «بی‌آبرو کردن ناموس» است.

بعد از آن روز شوم، اسفندیار می‌گوید که بارها زنگ و پیام تهدید از بهمن دریافت کرده است، بهمن حالا مدعی است که رومینا زن اوست و باید قبر او را به روستای خود منتقل کند. اسفندیار بارها به جان پسرش قسم می‌خورد که در آن پنج، شش روز فرار، کسی برای خواستگاری نیامد، حتی او برای سامان ‌دادن به اوضاع به پدر بهمن مراجعه کرد، اما پدر بهمن دست رد به سینه او زد و گفت: «ما دختری رو که فرار کرده نمی‌خوایم، ببرید چنین دختری رو بفروشید.»

یادآوری این صحبت‌ها، یادآوری انتشار عکسی از «ناموس» خانواده با «لباس نامناسب» هنوز هم برای عموی رومینا دردناک است، دردناک‌تر از جای خالی برادرزاده.
گرچه بهمن بارها می‌گوید که رومینا به میل و خواسته خود به او پناه برده بود، اما عموی رومینا معتقد است که بهمن در خلوت کوچه چاقو زیر گلوی او گذاشته و او را تهدید کرده بود که باید با او فرار کند، کاری که پیش از آن نیز با چند دختر دیگر انجام داده و حالا پرونده‌ای قطور در دادگاه به اسم بهمن خورده است.
اما اسفندیار ناراحتی اصلی برادرش را در همان عکس‌ها می‌داند، می‌گوید بعد از اینکه بهمن عکس‌های رومینا و خودش را برای او فرستاد و گفت «این زن منه» چند ساعتی گوشی همراهش را خاموش کرده بود، خانه را دورتا دور قدم می‌زد و احساس شرم می‌کرد: «آنقدر ناراحت بود که بدون صیغه بدون عقد ناموسش پیش یه مرد دیگست، عکس و اس‌ام‌اس میومد براش، نمی‌تونست سرشو از خجالت پیش در و همسایه بلند کنه.»

روز قتل، اسفندیار به ییلاق رفته بود، ساعت پنج که به روستا برمی‌گردد خبر می‌رسد که تمام پاسگاه محل جمع ‌شده‌اند در خانه برادرش. به دو به سوی خانه می‌رود و برادر گریانش را می‌بیند که روی پله‌های حیاط نشسته است و گریه می‌کند و می‌گوید: «ناموسم رفت.»

حالا مادر رومینا که چهل سال هم ندارد گریان است و بی‌تاب، اسفندیار می‌گوید که مادر رومینا از آن روز نتوانسته از شرم دروهمسایه از خانه بیرون برود و از ننگ این اتفاق دوام نخواهد آورد. کدام اتفاق؟ قتل دخترش به دست پدر یا بی‌ناموسی؟ «بی‌ناموسی، شما جای ما بودید چی کار می‌کردید؟ همش سر نامردی اون مرد شد که ناموس ما رو فریب داد و با خودش برد. من حالا دیگه شرمم می‌شه تو کوچه راه برم. ما هممون داغدار و شرمنده‌ایم. از این شرم و خجالت می‌رم توی جنگل گریه می‌کنم. کمر ما شکسته خانم.»

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.