چرا مذاکرات به جایی نمی رسد؟
چرا مذاکرات به جایی نمی رسد؟ *محمود سریع القلم ثبات سازی در ذهنِ شهروندان و آینده ای که منتظر آنهاست، مهمترین جهتگیری سیاست خارجی است. مذاکرات، برای اصلاحِ سیاستِ خارجی آمریکا و یا اقناعِ اروپاییها نیست، بلکه باید به منظور ثبات سازی زندگی شهروندان در داخلِ کشور طراحی و مدیریت شوند. محمود سریعالقلم در یادداشتی
چرا مذاکرات به جایی نمی رسد؟
*محمود سریع القلم
ثبات سازی در ذهنِ شهروندان و آینده ای که منتظر آنهاست، مهمترین جهتگیری سیاست خارجی است. مذاکرات، برای اصلاحِ سیاستِ خارجی آمریکا و یا اقناعِ اروپاییها نیست، بلکه باید به منظور ثبات سازی زندگی شهروندان در داخلِ کشور طراحی و مدیریت شوند.
محمود سریعالقلم در یادداشتی در کانال تلگرامی خود نوشت: مذاکراتِ یک کشور وقتی به جایی می رسد که جهت گیری های سیاستِ خارجی آن، ریشه در توافق ها و تشکل های اجتماعی داشته باشد.
به عنوان مثال، آلمان و فرانسه در جنگِ آمریکا علیهِ صدام مشارکت نداشتند. این تصمیم صدر اعظم آلمان یا رئیس جمهور فرانسه نبود بلکه احزاب و افکارِ عمومی آن ها موافق نبودند. مرکز افکار سنجی دفتر خانم مرکل در مطالعه ای که از آراء مردم آلمان انجام داد، ۸۲ درصد مردم این کشور را موافق پذیرش سوری ها دانست و بنابراین دولت آلمان یک میلیون پناهجوی سوری را پذیرفت.
در سال ۱۳۱۰، پهلوی اول خواست قراردادِ دارسی را لغو و چارچوب جدیدی را بردرآمدهای نفت مقرر کند. ولی نتوانست چون طرفِ خارجیها شخص شاه بود و نه احزاب، تشکل ها و جریان های اجتماعی داخلی. اگر طرفِ شرکتِ نفتِ ایران و انگلیس در سال ۱۳۳۰، طیفی از تشکلها، احزاب و جامعۀ مدنی بود و نه شخصِ نخست وزیر، احتمالاً نتایج اقتصادی و سیاسی آن متفاوت می بود. اگر قرار باشد آیندۀ دریای خزر و سهم کشور از آن تابع زنده ماندن وزیر خارجه یک کشور باشد چنین سیاستی تابع فرد است و نه توافق اجتماعی و بنیانهای جامعه مدنی. سیاست خارجی مبتنی بر پوپولیسم و پروپاگاندای دولتها، دوام نخواهد داشت.
چرا ترامپ به راحتی از برجام خارج شد؟ چون برجام مانندِ توافقات آمریکا با چین(۱۹۷۲) یا شوروی(۱۹۸۷)، توافقِ با حاکمیتِ آمریکا نبود و خروج از آن به جز اعتراضِ چند نماینده کنگره و سناتور، جریانی ایجاد نکرد. به لحاظ حقوقی و سیاستِ داخلی آمریکا، برجام پایه های سستی دارد و شکنندگی آن برای آمریکا شناسان پر واضح بود. برجام همچنین مسائلِ اصلی میان ایران و آمریکا در جامعۀ سیاسی، مدنی و تشکل های حزبی را با دقت مورد خطاب قرار نمیدهد. اگر طرفِ اصلی برجام، چین، روسیه و اروپا بود، قاعدتاً آنها باید تاکنون برای اجرایی کردن آن اقدامات لازم را انجام داده بودند. برجام برای چین یک کارتِ بازی با آمریکا، برای روسیه حفظِ فاصله میان ایران و غرب، و برای اروپا جلوگیری از جنگ و حفظ امنیتِ جغرافیایی است. اما برجام برای آمریکا، یک موضوع حاکمیتی است و نه تعداد سانتریفیوژها و درصدِ غنی سازی. ما چه موافق باشیم یا مخالف ، چه خوشمان بیاید یا نیاید، جامعۀ یهودی، جزئی از حاکمیت آمریکاست و صرفاً نوعی ارتباط با رئیس جمهور آمریکا یا کاخِ سفید نیست.
اندونزی یکی از کشورهایِ قابلِ مطالعۀ نظام بین الملل است. این کشور که از بنیانگذاران نهضتِ عدمِ تعهد است، در نهایت به این نتیجه رسید که به واسطۀ جغرافیایی که دارد، باید با تمامی قدرت ها اعم از چین، استرالیا، ژاپن، آمریکا، روسیه و اتحادیۀ اروپا ارتباط داشته باشد. این کشور به هیچ کدام، وابستگی سیاسی یا نظامی و یا حتی اقتصادی ندارد و از سیاست متنوع سازی بدون وابستگی (Diversification) بسیار بهره برده است. اندونزی با جمعیت ۲۶۴ میلیون نفر با اتکا به خواستِ عامه مردم، بر رشد و توسعۀ اقتصادی، متمرکز شده و بدون وابستگی به کشور یا قطبِ خاصی، روز به روز از وضعیت بهتری برخوردار می شود.
عدمِ موفقیتِ مذاکرات و برجام، ریشه در نارسایی های تئوریک و شناختی دارد: فقدانِ تئوری در این که چگونه یک کشور می تواند ثبات و آینده داشته باشد؟ در رابطه با ثبات سازی، نزدیک به ده هزار Textbook اقتصادی، مالی، اجتماعی، سیاسی و روانشناختی نوشته شده است. ثبات سازی(Stabilization)، مهم ترین اصل در حکمرانی و حسگر (Sensor) در تنظیم سیاست گذاری هاست. اگر تئوری ثبات سازی بود، حتما استفاده از منابعِ عظیمِ مالی و سیاسی عربستان در سیاستِ خارجی و اقتصادی، به بولیوی اولویت پیدا می کرد. اگر تئوری ثبات سازی بود، حفظ ارزشِ پولِ ملی بر ایجاد اختلافِ تخیلی میان بولتون و ترامپ اولویت پیدا می کرد. اگر تئوری ثبات سازی بود، جلوگیری از مهاجرتِ فارغ التحصیلان دانشگاهها نسبت به روابطِ خوب با ونزوئلا اولویت پیدا می کرد. مذاکرات وقتی به نتیجه می رسد که اولویت های داخلی دقیق تر و روشن تر شوند. میان اولویت های داخلی و خارجی توازن برقرار گردد و اولویت های اول، دوم و سوم کشور به صورتِ توافقِ عمومی و قرارداد اجتماعی متبلور شوند. تازه در این شرایط، سیاست خارجی متولد می شود، جهت پیدا میکند و پروپاگاندا خود به خود تعطیل می شود.
اگر بخواهیم به مسائلِ موجود، غیر سیاسی نگاه کنیم که شاید از منظر آکادمیک لازم باشد، ما به شدت ۱)مشکل اولویتبندی داریم، ۲)مشکلِ کمبودِ شناخت و دانش از واقعیاتِ اقتصادی، سیاسی و فناوری جهان داریم.
ثبات سازی در ذهنِ شهروندان و آینده ای که منتظر آنهاست، مهمترین جهتگیری سیاست خارجی است. مذاکرات، برای اصلاحِ سیاستِ خارجی آمریکا و یا اقناعِ اروپاییها نیست، بلکه باید به منظور ثبات سازی زندگی شهروندان در داخلِ کشور طراحی و مدیریت شوند. شاید مفید باشد به جایِ اقناع دیگران، قدری برای افزایش سطح دانش و تنظیم اولویتها، کتاب و Textbookبخوانیم.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰