عصر کافه نشینی در طهران
جارستان/ احمد نجفی: کافهها نیز سوغاتی بودند از آن طرف آبآمده یا بهاصطلاح از آبگذشته؛ مثل سینماها. اماکنی با میز و صندلی چوبیِ گرد و بعضا یک پیانو و بعدها یکی، دو خواننده و نوازنده مشهور، به شهر آمده و هدفشان جذب مردم چایخور و قلیانکش بود تا از روی سکوها و تختهای قهوهخانه به
جارستان/ احمد نجفی: کافهها نیز سوغاتی بودند از آن طرف آبآمده یا بهاصطلاح از آبگذشته؛ مثل سینماها. اماکنی با میز و صندلی چوبیِ گرد و بعضا یک پیانو و بعدها یکی، دو خواننده و نوازنده مشهور، به شهر آمده و هدفشان جذب مردم چایخور و قلیانکش بود تا از روی سکوها و تختهای قهوهخانه به پشت میزهای خوشرنگ و لعاب چوبی سوقشان دهند. خب این هم مقدمهای بود برای شروع یک تجدد ظاهری که بهندرت تأثیر خاصی در فرهنگ ایجاد کرد و رفتهرفته پاتوق ادیبان و روشنفکران و نویسندگان شد.
با شروع تحولات اولیه در زندگی اجتماعی مردم پایتخت که بیشتر از ظواهر و تغییرات ظاهری آغاز شد، شهر نیازمند جایگاه و اماکنی بود که بتواند به این تحولات، رنگ و شکلی رسمیتر اعطا کند و حس همگامشدن با دنیا و خصوصا غرب را اگرچه ظاهری، اما دستکم در رفتار و مسائلی از قبیل نوع تفریحها و وقتگذرانیهای جمعی هم که شده به مردم القا کند. بازگشایی کافهها را میتوان از مهمترین این تحولات بهحساب آورد. همانطور که قیافهها و ظاهر مردم از قبا، لباده، گیوه و سینجانی (نوعی کفش)، به کتوشلوارهای خوشخط دیپلمات، کراوات، پاپیون و کفشهای شبرو و ورنی تبدیل شد و بهندرت ریش و سبیلهای انبوه به سبیلهای قیطانیِ رو بهبالا تابیده و صورتهای سهتیغه بدل گشت و کلاههای نمدی جای خود را به کلاههای مقوایی، شاپو و پهلوی دادند؛ محل نشست و برخاستهای جدید و منطبق با این سر و شکل نو نیز باید بهراه میافتاد.
در کافهها معمولا چای، قهوه و شیرقهوه، حرف اول را میزدند. البته قلیانهایی هم بودند اما نه به آن شکل غولپیکر قهوهخانهای. بلکه بسیار ظریف با نیهایی کوچک و پیچدادهشده که خیلی از مشتریان نیز از آنها استفاده نمیکردند و مشتریان معمولا به ژست سیگارکشیدن حتی شده ظاهری و تفننی، بیشتر تمایل داشتند. بستنی، نانشیرینی و کیک نیز برای چاشنی چای و قهوه سرو میشد. برای سرگرمی نیز تختهنرد، شطرنج و دومینو، معمولا در اختیار مشتریان قرار میگرفت و اینها اسباببازی و سرگرمیهایی بودند که تا پیش از کافهها چندان در اماکن عمومی دیده نمیشد.
تاریخچهای از شکلگیری کافه و مشتریان روشنفکر
در دوران پهلوی اول و خصوصا پس از سفر پهلوی اول به ترکیه آن زمان، روند مدرنیته یا بهاصطلاح تجدد و شهرنشینی مدرن و شبهاروپایی برای ایران و بیشتر برای تهران، بهعنوان پایتخت شدت گرفت. تحولات به اصطلاح بنیادین و برهمزدن رسوم و دخل و تصرف در سنت و عقاید که بعضا به اجبار شکل گرفت، سرآغاز این ماجرا بود؛ ماجرایی که حواشی بسیار بههمراه داشت و بهدنبالش بستری ایجاد شد برای ظهور پدیدههای مختلف و متعدد غربی. بسیاری از این پدیدهها، صرفا مرتبط و منطبق بود با تفریحات و وقتگذرانیهای روز دنیا؛ تفریحاتی که امروزه شاید چندان هم تفریحات خاصی بهحساب نمیآیند ولی در زمان قدیم و در واقع در بدو ورود، بهنوعی تجملات چشمگیری بودند که هرکسی هم نمیتوانست یا اجازهاش را نداشت از آنها استفاده کند؛ مثل سینما، رستوران، تئاتر، اماکن ورزشی و ورزشهای جدید، موسیقی نوین، کنسرتها و مواردی از این قبیل که بهندرت و تدریجی به مملکت و درپی آن به فرهنگ ما وارد شدند.
یکی از مهمترین این پدیدههای غربی که خیلی زود جایش را در فرهنگ و جامعه تهرانِ آنزمان باز کرد، کافه، کافهداری و کافه نشینی بود. راه افتادن و ظهور چیزی مثل کافه در تهران عصر پهلوی، نه صرفا مکانی برای تفریح و وقتگذرانی، بلکه جایی بود لازم و ضروری برای فرایند پیشرفت شهری و ورود فرهنگ بهروز که مدنظر زمامداران وقت بود. شاید با مقایسه روزگار فعلی، این نوع اهمیتدادن، کمی بزرگنمایی بهنظر برسد اما بازهم باید چشم ببندیم و سفر کنیم به حدود صدسال قبل و پا بگذاریم در خیابانهای تهران قدیم تا به اهمیت این ماجرا پی ببریم. داستان اینگونه است که در عصر تحولات اولیه تهران در زمان پهلوی اول، فرایند اعزام دانشجو و در کل افراد جوان غالبا تهرانی به خارج از کشور آغاز شد. البته پیشتر نیز مثلا در دوران قاجار و حتی زمان صفویه این اتفاق افتاده بود، اما نه بهصورت چندان مؤثر و وسیع. این جریان و خصوصا ارتباط مهمش با ماجرای کافهها و دیگر پدیدهها، بیشتر در زمان پهلوی اول بهصورت ویژه انجام شد. با رویکارآمدن رضاخان، تحول بزرگی در شمار دانشجویان اعزامی به خارج بهوجود آمد. در سال ۱۳۰۱، ۶۰ نفر برای فراگیری فنون نظامی به فرانسه فرستاده شدند و در سالهای بعد رشتههای تحصیلی دیگر بهجز امور نظامی هم در دستور کار قرار گرفت. این جوانان معمولا از شاگردان اول دانشکدههای تهران و مدارس عالیه بودند و بهمدت پنج سال برای تحصیلات تکمیلی به کشورهای اروپایی، خصوصا فرانسه اعزام میشدند. این پروسه و رفتوبرگشتِ نسلی جوان از یک جامعه روبهتجدد، ملزومات و بستر خاص خود را میطلبید که از مهمترین این ملزومات، کافه و بعد از آن رستوران و سینما را میتوان معرفی کرد. اینها در واقع مکانی برای تجمع و نشستهای این نوع افراد بودند که در ادامه تبدیل شد به جایی فراتر از یک محل تفرج. یعنی جایی که در آن ادیبان و شعرای فرنگرفته و روشنفکران اولیه، به بحث و بعضا جدل و نظریهپراکنی و تبادلنظر بپردازند و گروههای مختلف از جوانان که بخش عمده آنها بهدلیل زندگی موقت در فرانسه، گرایش و تمایلات بسیاری به ادبیات و هنر پیدا کردند، ذوقآزمایی کنند. نتیجه این گرایشات، تعلیمات و آموختههای خاص آن، به تشکیل گروههای روشنفکری و بهاصطلاح زمانه خود، فرنگیمآب انجامید که بازگشت به شهرشان همراه بود با تأثیرات خواسته و ناخواسته فکری و عملی که بهارمغان آورده بودند. از طرفی دولت و حکومت وقت نیز که علاقه خاصی به این تجددگرایی داشت و اصولا یکی از اهداف اصلی این فرایند، همین تأثیرگذاری و تأثیرپذیری بود، حمایت همهجانبهای داشت از این افراد و حتی بسیاری از مناصب و مشاغل مهم را نیز به جوانان فرنگیمآب اختصاص میداد. در چنین وضعیتی طبیعی است که جوانان نوگرا و روشنفکر طهران قدیم ما تفریحاتی داشته باشند مطابق همان عقاید نو و سلایق متجدد. مثلا اگر به یکی از این جوانان میگفتید بعد از تمامشدن کار روزانه بیا قهوهخانه گپی بزنیم و چای قندپهلو بخوریم، بدون شک چندان به مذاقش خوش نمیآمد. قهوهخانه و قهوهخانهنشینی با متعلقاتش که در نوع خود مقوله جالب و قابل بررسی است، بیارتباط با جریان کافهها نیست. قهوهخانه جایی بود برای تفریح جمعی و به نوعی وقتگذرانی سنتی مردم تهران. جایی برای بهدرکردن خستگی با چای، قلیان و گاهی شنیدن داستانی از شاهنامه، نقالی و شعرخوانی. خب این دقیقا تفریحی بود که به چشم نسل اول روشنفکران نمیآمد. شاید همان جوان تازه از فرنگ برگشته، در برابر پیشنهاد رفیقش برای رفتن به قهوهخانه جواب میداد که حالا دیگر زمان آن رسیده به جایی برویم و در کمال آرامش، بنشینیم پشت میز و صندلی، نگاهی به روزنامه بیندازیم، چای و قهوهای بخوریم، سیگاری دود کنیم و بعد گپی بزنیم درباره آخرین کتابی که خواندهایم. یعنی دیگر نشستن و تکیهزدن به تخت و هورتکشیدن چای استکانی و پکزدن به قلیان خوانسار با پسزمینه صدای نقال از مد افتاده و مخصوص پیرمردهاست.
این شد که بهتدریج جوانان فرنگنرفته نیز به کافهها سرک کشیدند؛جوانانی که سودای بهروزشدن در سر داشتند و فکر میکردند باید بالاخره با دنیای نو هم آشنا شد. باید موقعیتی باشد که بتوان بحث کرد و به حرفهای تازهای یا دیگر حداقل به ساز و نوایی نو گوش داد. این قشر از میان بچههای متمول و تجار، فرزندان حاجیهای بازاری، دکاندارها، ملاکین، مباشران و کارگزاران دولتی بودند. عدهای هم از جوانان طبقه متوسط که غالبا کارمندان درجه دوم ادارات بودند و همواره برای بالاکشیدن سطح خود تلاش میکردند و تا حد امکان از این نوع پدیدههای نوظهور استفاده میبردند، بهویژه کافهها که محل مناسبی نیز برای این قشر بود چرا که با هزینه نه چندان زیاد میتوانستند، خود را بین اقشار فرهیخته و دست بالا ببینند و از طریق آشنایی و بدهبستانهای معمول، خود را به جایی برسانند که البته کمتر پیش میآمد، آنطور که مد نظر دارند، به هدف برسند.
دسته دیگر از مخاطبان و مشتریان کافهها کارمندان سفارتخانهها یا مستشاران و خارجیهای مقیم تهران بودند که در کافهای مثل کافه نادری میتوانستند در مکانی شبیهسازیشده با اماکن بومی خودشان بنشینند و قهوهای بخورند. بااینهمه، کافهها هرگز نتوانستند جای قهوهخانهها را در تهران قدیم بگیرند و شاید بتوان گفت که رقیبی جدی و در اوایل تهدیدکننده برای قهوهخانهها و صاحبانشان به حساب میآمدند اما نتوانستند جایگزین مدرنشده آنها بشوند. این چیزی بود که حکومت تجددگرای آن روزگار در نظر داشت اما قهوهخانهها ریشه محکمتری در زندگی اجتماعی مردم داشته و همواره بهعنوان محلی برای تفریح همگانی نقش مهمی ایفا کرده بودند.
با بهوجودآمدن کافهها میتوان گفت تفکیکی در مشتریان ایجاد شد و به نوعی با گذشت زمان تکلیف دو گروه از مردمی که به این نوع وقتگذرانی تمایل داشتند، مشخص شد. یک دسته که هنوز به سنت گرایش داشتند، همچنان راهش به سمت قهوهخانهها بود؛ افراد بازاری، حاجیها، معتمدهای تیمچه و گذر، ریشسفیدان محل و در کل قدیمیها. از طرفی جماعت بهاصطلاح داشمشتی، بزنبهادر، گردنکلفت و لوطیها نیز مشتری پروپاقرص چای قندپهلو، قلیان، نقالیها و شاهنامهخوانیهای قهوهخانه بودند؛ البته گاهی پیش میآمد که شاعرانی نیز به قهوهخانه سر بزنند و مثلا به مشاعره و شعرخوانی بپردازند مثل شهریار که این نیز بیشتر درباره شاعران سنتی مصداق داشت.
دسته دوم، مشتریان کافهها بودند، یعنی همان جوانان فرنگرفته و منورالفکر به همراه جوانان نسل جدید که دلشان میخواست شبیه به روشنفکران همنسل خود باشند و به نوعی پیرو آنان به حساب میآمدند. آنها تمایل داشتند قهوه و نسکافه بخورند، سیگارهای فرنگی بکشند، به صدای پیانو گوش بدهند و اگر پا بدهد در بحثهای سیاسی و ادبی هم سرکی بکشند و بالاخره بتوانند افراد خاصی را ببینند. مثلا طرفداران صادق هدایت، صادق چوبک و بزرگ علوی یا جلال آلاحمد میتوانستند در ساعاتی خاص به کافه نادری، کافه فیروز و کافه فردوسی بروند و از نزدیک با نویسندگان موردعلاقهشان بحث کنند یا گپ بزنند؛ در نهایت کافهها مشتریان خودشان را پیدا کردند و قهوهخانهها نیز قبل مشتریان خود را داشتند.
بهاینترتیب کافهها توانستند جای خود را باز کنند و بهتدریج به کارشان رونق بدهند. یکی دیگر از مقاصد خاصی که مدنظر جوانان آن زمان بود، پرداختن به مسائل سیاسی بود. برای چنین مباحث و تبادلنظرهایی که پارهای از اوقات به جدل نیز میرسید، مکان و فضایی بهتر از کافهها پیدا نمیشد. تا پیش از آن اصلا چنین فضایی به صورت جمعی و علنی موجود نبود یا اصلا افراد خاص و زیادی نبودند که به چنین مباحثی بپردازند یا علاقهای به پیگیری این نوع بحثها داشته باشند اما کافهها بهتدریج چنین بحثهایی را در خود ایجاد کردند و به گرمشدن فضایشان دامن زدند. بسیاری از نویسندگان یا خبرنگارها در چنین موقعیتی بود که میتوانستند در مورد مقالات سیاسی خود و دوستانشان اظهارنظر کنند یا اینکه در مورد نوشته و مقالهای، مخالفت یا موافقت خود را ابراز کنند و همین اتفاق بود که باعث راهافتادن بحث و اظهارنظر دیگر افراد میشد. اما مهمتر از بحثهای سیاسی در کافهها، بحث بر سر نوشتههای ادبی و اشعار تازه بود؛ مثلا معروف است در کافه فردوسی، هدایت به چوبک اعلام میکند فلان داستانت را خواندم و بعد از بحث درباره داستان، اعلام میکند که بهزودی با داستانی با نام فلان به جنگت خواهم آمد، این یعنی یک نوع کلکل دوستانه یا مثلا شهریار در سفر به تهران، دوستان تهرانیاش را در کافه نادری جمع میکند و برایشان از اشعار تازهاش میخواند. همه اینها را در زمانی تصور کنید که وسیله و رسانهجمعی مثل تلویزیون، ماهواره و… وجود نداشت و همین نشان میدهد چنین مباحث که اطلاعرسانی در بر داشتند چقدر برای افراد کافه، چه افراد خاص، چه مشتریان عام، دارای اهمیت بود اما برای بررسی تاریخچه اولین کافه تهران و جریان کافهنشینی و اینکه چطور این جریان شکل گرفت، باید سری بزنیم به مشهورترین کافههای این شهر.
کافه نادری
کافه نادری برای تهرانیهای قدیم و جدید، نامی شناختهشده و آشناست. بسیاری از اهالی تهران، دستکم یکبار گذرشان به این کافه افتاده است. کافهای که بخشی از تاریخ اجتماعی تهران را در خود دارد و نام آن همواره با بحث کافهداری و کافهنشینی پیوند خورده است. کافه نادری را میتوان اولین کافه واقعی تهران دانست. این کافه توسط یک مهاجر ارمنیتبار با نام خاچیک مادیکیانس در سال ۱۳۰۶ خورشیدی راهاندازی شد. مهاجری که معروف است برای اولینبار در ایران، به شیرینیپزی فرنگی پرداخت. کافه نادری که در کنار هتلی به همین نام تأسیس شد، خیلی زود پاتوقی شد برای روشنفکران زمانه خویش. افرادی مؤثر در جامعه ادبی و هنری مثل صادق هدایت، بزرگ علوی، احمد فردید، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، نیما یوشیج و شهریار. شاید بههمیندلیل است که خیلیها، کافه نادری را زادگاه ادبیات مدرن ایران میدانند. علاوهبر حضور چنین افرادی، آنچه در مورد این کافه درخور توجه است، ورود و سرو غذاها و نوشیدنیهای فرنگی مثل: بیفتک، بیف استراگانف، شاتوبریان، کافهگلاسه، قهوه ترک و قهوه فرانسه، برای اولین بار است. مسئله جالب دیگر، گارسونهای این کافه بوده و البته همچنان هم هستند. چند گارسون ارمنی و نسبتا بداخلاق که هنوز هم در این کافه مشغول کار هستند و میتوان گفت بعضی از آنها حدود ۵۰ سال است که در کافه نادری کار میکنند. این کافه درست در مقابل سفارت انگلستان در خیابان جمهوری ساخته شده است و علت نامگذاریاش و نامگذاری هتل معروف نادری، این است که آن بخش از خیابان جمهوری در قدیم، نادری نام داشته است. فضای داخلی کافه که هماکنون تغییر چندانی نکرده، دقیقا فضای اولیه یک کافه به سبک کافههای غربی است. ساختمان و نمای ظاهری، بهسبک ساختمانهای آلمانی قدیمی ساخته و طراحی شده است. فضای درونی کافه عبارت بود از سالن بزرگ دو تکه با میزهای گرد و صندلیهای لهستانی، سقف بلند، دیوارهایی پوشیده با کاغذ دیواری و چراغهای بلند چسبیده به دیوار که با بند، روشن و خاموش میشدند. یک قسمت سالن، غذا سرو شده و قسمت اصلی مخصوص چای، قهوه و نسکافه است. معروف است که یکی از گارسونهای ارمنی این کافه بعضا برای مشتریانی که قهوه میخوردند، فال قهوه میگرفته که این برای خودش در تهران قدیم تفریحی سوای همه جنبههای کافهنشینی محسوب میشده است. در گذشته از حیاط پشت کافه برای برنامههای تابستانی که معمولا برنامه ساز و آواز بود نیز استفاده میشد. ظرفیت کافه حدودا ۱۴۰ نفر است. در گذشته هر یک از ادیبان، شعرا و افراد مهمی که به این کافه رفت و آمد میکردند، جا و صندلی خاص خودشان را داشتند که در صورت نبودنشان هم خالی میماند. یک قنادی هم پایین هتل نادری و در واقع کنار کافه قرار داشت که احتمالا شیرینیهای مخصوص خود مادیکیانس در آن فروخته میشد. قنادی در ادامه تعطیل شد و خود کافه نیز در سالهای دهه ۵۰، دچار آتشسوزی شد ولی دوباره بازسازی شد، با کمی چاشنی مدرنیته اما همان فضای گذشته. این کافه و متعلقاتش، بهدست نوادگان مادیکیانس همچنان اداره میشود.
کافه لقانطه، کافهای برای اشراف
از دیگر کافههای مهم و مشهور اولیه کافه لقانطه است؛ کافهای با جلوههای خاص و نمایی جذاب. در واقع میتوان گفت لقانطه از اولین کافههای مشهور نوین در تهران بهشمار میآید. این کافه در ابتدای خیابان باب همایون، توسط شخصی به نام غلامحسین لقانطه راهاندازی شده بود و بعدها یک شعبه هم بههمان شکل و شمایل در میدان بهارستان راه اندازی کرد که به لقانطه مجلس مشهور شد. معروف است که کافه لقانطه، کافهای خوشنام و آبرودار بود. در مقابل کافه لقانطه، حوضِ کاشی زیبایی وسط پیادهرو ساخته شده بود که لولهکشیاش از جوی خیابان بود. فوارهای در این حوض کاشی، همیشه کار میکرد که به پیادهرو و آن قسمت از خیابان که درست روبهروی کافه بود جلوهای زیبا میداد. بهجز این، با کمک جریان بخشی از آب نهر که از آنجا میگذشت، دورتادور آن محل و حوض را گلکاری کرده و گلدان چیده بودند، بههمراه قلیانهای بلوری. همچنین حاشیه کنار نهر خیابان چمنکاری و گلکاری شده بود که صفا و زیبایی خاصی به آنجا میبخشید. فضای داخلی کافه نیز مشابه همان حوض ساخته شده بود. در و دیوار و سقفهای آن نیز با عکسها، تابلوها، دیوارکوبها و چلچراغها تزئین شده بود. تابستانها میز و صندلی کافه را در پیادهرو میگذاشتند و زمستانها از مشتریان، در داخل پذیرایی میکردند. در این کافه، چای و قلیان سرو میشد و در تابستانها انواع شربتها مانند شربت بهلیمو، سکنجبین، شربت آلبالو، شربت ریواس و همچنین بستنی و فالوده در اختیار مشتریان قرار میگرفت. این کافه مانند قهوهخانهها از صبح خیلی زود شروع بهکار میکرد. در واقع، شباهتهایی هم به قهوهخانه داشت و بعد از تعطیلیِ دیگر مغازهها تعطیل میکرد، اما جوش و جلای آن از دو، سه ساعت به غروب مانده و از آنطرف تا یکی، دو ساعت از شب گذشته، ادامه داشت. اعیان و رجال با اسب و کالسکه، درشکه و اتومبیلهای سواری خود، در آنجا حاضر میشدند و وقتگذرانی میکردند. لقانطه کافهای تقریبا گرانقیمت بود که گفته میشود دو برابر قهوهخانهها پول میگرفت و بیشتر به اشراف و اداریهای والامقام و فرنگدیده و روزنامهنگاران و برخی نویسندگان اختصاص داشت. بستنیهای این کافه از نظر کیفیت از سایر کافهها و حتی بستنیفروشیها بهتر بود و به گفته تهرانیهای قدیم، بستنی لقانطه بهدلیل زعفرانی بودن و همچنین پسته پاشیدهشده روی آن، رتبه اول را در دارالخلافه و تهران قدیم داشت و بههمین دلیل، نسبت به سایر بستنیفروشیهای دیگر با قیمتی تقریبا دو برابر عرضه میشد. اگر دیگر بستنیفروشیها، شش، هفت ماه از سال را بستنی داشتند، کافه لقانطه تمام سال با بستنی از مشتریان پذیرایی میکرد. بهطورکلی، میتوان گفت این کافه بیشتر پاتوقی بود برای روشنفکران متمول و اعیانی که علاقه به کافهرفتن پیدا کرده بودند و در عینحال شاید چندان هم علاقه به شلوغی کافههای وسط شهر نداشتند.
کافه فردوسی، پاتوقی برای هدایت
کافه فردوسی از دیگر کافههای اولیه و حائز اهمیت است که در سالهای دهه ۲۰ راهاندازه شد اما از اوایل دهه ۲۰، یعنی حدود سال ۱۳۲۲ کار خود را با حضور مداوم صادق هدایت به اوج رساند. به این صورت که کمکم این کافه به پاتوق و در اصل پایگاهی برای هدایت بدل شد. این کافه در خیابان استانبول واقع شده بود و صاحبش یک شخص ارمنی بود با مذهب کاتولیک که به دلیل داشتن سبیلهای کلفت و پرپشت به «سبیل» مشهور شده بود. این کافه از بهترین کافههای تهران آن روزگار به حساب میآمد. میزهای چهارگوش با رویه سیمان موزاییک که روی آن روپوش شیشهای گذاشته بودند. روایت است که این کافه به دلیل وجود صادق هدایت و افرادی که برای دیدنش به آنجا میآمدند بیش از حد کارش گرفته بود. نکته معروف دیگر درباره کافه فردوسی این است که مباحث سیاسی و ادبی بعضا در آنجا شدت میگرفت و مشتریها را به عصبانیت میکشاند. نتیجه این عصبانیت گاهی اوقات به کوبیدن مشت روی میزها منجر میشد که پیامدش شکستن شیشهها و زخمیشدن دست مشتریان بود. بعد از مدتی جناب سبیل، صاحب کافه، روکش شیشهای میزها را برداشت و بعد از مدتی از میزهای سنگی استفاده کرد. با این حساب مشتریها همچنان بحث میکردند و مشتشان را ناخواسته روی میز میکوبیدند اما دیگر خسارتی متوجه کافه نمیشد و فقط دست مشتریهای عصبانی بود که تا مرز لهشدن و کبودی پیش میرفت. هدایت اکثر روزها عصر و در آن اواخر، صبح و عصر به کافه فردوسی میرفت و پس از خوردن شیرقهوه و احیانا خواندن صفحاتی از یک کتاب یا روزنامه یا مجله (البته روزنامه فرنگی، چون خیلی بهندرت مطبوعات فارسی را نگاه میکرد) بیرون میآمد. ساعت ورودش به کافه در حدود ۱۰:۳۰ صبح بود و معمولا دو ساعتی در آنجا وقت میگذراند.
معمولا کسانی سر میز او میآمدند و مینشستند و بین آنها گاهی بحثهایی درمیگرفت. بهویژه در دورهای که کیانوری، رضا جورجانی، حسن شهیدنورایی و طبری همنشین او و مشتری کافه فردوسی بودند ولی نکته قابل توجه این است که هدایت روزها کمتر حرف جدی میزد و اگر کسی هم موضوعی جدی پیش میکشید اغلب گوینده را دست میانداخت و شوخیهای آنی و ساخته خودش را در پاسخ میگفت و این درست برخلاف شبهایش بود که پس از خوردن خوراک گیاهی و کمی از نوشیدنی مخصوصش در کافه فردوسی به مباحث جدی میپرداخت. محمد پروینگنابادی درباره کافه فردوسی میگوید: «کافه فردوسی در سالهای ۱۳۲۲ و پس از آن مرکز دستههای گوناگون و روشنفکر و عناصر افراطی و برخی از افراد مرموز بود. تمسخر و متلکپراکنی صادق هدایت و جملههای کوتاه و پرمعنی او توجه بسیاری از مشتریان کافه فردوسی را به سمتش جلب میکرد. گاهی نتیجه مطالعات خود را درباره کتابی که خوانده بود با دیگران در کافه به اشتراک میگذاشت ولی معمولا در بحثهای سیاسی وارد نمیشد.» این نکات که نقلی است از وبلاگی درباره پاتوقهای هدایت، درواقع نه برای پرداخت به این نویسنده بلکه برای تأیید مسئله مهم نقش کافهها در زندگی و دوره فرهنگی خاص افراد و فهم تأثیر این نوع مکان در قدیم ذکر شد و میتواند بسیار جالب توجه باشد. در حقیقت کافه در قدیم میتوانست تریبونی باشد برای این دسته از نویسندگان تا بتوانند بنابر انتخاب خود با مخاطبان یا افراد همفکر خود به بحث و نظریهپراکنی و حتی شوخی بپردازند.
کافه گل رضاییه
از دیگر کافههای نخستین باید به کافه گل رضاییه اشاره کرد که هنوز پابرجاست و بهعنوان کافه رستوران کار خود را ادامه میدهد. کافه گل رضاییه در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در خیابان سی تیر (قوامالسلطنه سابق) بهوسیله شخصی به نام عزیزالله، تأسیس و بعدها از سوی پسر و نوهاش اداره شد. کافهای با دکوراسیون و فضای داخلی منحصربهفرد که پاتوق فروغ فرخزاد و هدایت بود. فضای داخلی کافه مشابه کافه نادری و دیگر کافههای همعصر خود بود با این تفاوت که دیوارهایش رفتهرفته مملو از عکس نظریهپردازان، موسیقیدانها و نویسندهها شده و این تزئین طی سالها فضای خاصی به ظاهر آن داده بود. مشهور است که فروغ فرخزاد در این کافه میز و صندلی خاص و مشخصی رو به خیابان جمهوری اسلامی (شاهآباد سابق) داشته و این صندلی همچنان باقی و اغلب در اختیار و رزرو میهمانان سفارت فرانسه است.
کارکردی فراتر از محتوا
همانطورکه ملاحظه میفرمایید تمامی این پروسه کافهنشینی و کافهرفتنها طی چند سال، بین سالهای ۱۳۰۰ تا دهه ۲۰ به اوج خود رسید و میتوان گفت کافهها خیلی زودتر از بسیاری از پدیدههای واردشده، هویت و فرهنگ خود را معرفی کرده و میان مردم شناخته شدند؛ کافههایی که هر یک برای خود سبک و حالوهوایی مختلف دستوپا کردند و حتی به رقابت با یکدیگر پرداختند و از طرفی جولانگاه و میدان و محفلی درست شد برای اشاعه و تبلیغ افکار و نظریههای نوین ادیبان و روشنفکران شهر و این دقیقا همان مسئلهای است که اهمیت این اماکن را نسبت به کارکرد و محتوای آنها افزایش داده است. یعنی کارکردی فراتر از محتوا حاصل نمیشود مگر با دردستگرفتن پدیده تازهوارد و استفاده به نفع خود. شاید بتوان اینطور نتیجه گرفت که گذشتگان ما و در حقیقت همان اولین نسل روشنفکران فرنگدیده تهرانی بهخوبی از پس کافههای فرنگی برآمده و افسار را به سود خودشان در اختیار گرفتند که بازخورد آن برای یک نسل و حتی نسلهای بعد مفید و نتیجهبخش بود یا دستکم در ادبیات و رشد ادبیات مدرن نتیجهای در خور توجه داشت اما جریان کافهها نیز نتوانست به همین شکل ادامه داشته باشد. حکومت پهلوی پس از کودتای مرداد ۳۲ کمکم متوجه خطر روشنفکرها و بهدنبال آن پاتوق تجمع این قشر که همان کافهها باشند، شد و مدتی بعد از کودتا و به تبع فضای خاص و بسته سیاسی که ایجاد شده بود، کارکرد کافهها نیز محدود شد و به ناچار افت کردند. پس از آن در سالهای دهه ۳۰ و ۴۰ کافهها رونق دوبارهای گرفت و کافههای جدید و اغلب با برندهای معروف اروپایی تأسیس و راهاندازی شدند اما این کافهها حالوهوای دیگری داشتند و با اینکه همچنان پاتوق روشنفکران و بازیگران بودند اما دیگر از بحثهای آلاحمد و هدایت و چوبک خبر چندانی نبود، مگر در همان کافه نادری و کافهای به نام فیروز. حالا دیگر کافهها جایگاهی بودند برای خوانندگان نوظهور و فضایی برای ترویج و تکامل تجمل و زرقوبرقهای مرسوم عصر پهلوی دوم.
وقایع اتفاقیه
برچسب ها :احمدنجفي،عصركافه نشيني،جارستان
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰