تاریخ انتشار : چهارشنبه 30 فروردین 1402 - 11:43
کد خبر : 118531

♦داستان یک عمر فعالیت فرهنگی و اجتماعی ناصر حریری؛ ناشرِ نابینایی که دوچرخه‌ سواری هم می‌کند

♦داستان یک عمر فعالیت فرهنگی و اجتماعی ناصر حریری؛ ناشرِ نابینایی که دوچرخه‌ سواری هم می‌کند

اگر به صورت حرفه‌ای و پی‌گیر اهل فرهنگ و ادبیات و کتاب باشید با نام ناصر حریری آشنایید. چرا‌که در دهه ۶۰ -که از رسانه‌های متنوع امروز خبری نبود- این نام با چند تن از مشهورترین چهره‌های فرهنگ و ادبیات همچون احمد شاملو، رضا براهنی و مهدی اخوان‌ثالث گفت‌و‌گو کرد اما همان‌ها هم شاید ندانند

اگر به صورت حرفه‌ای و پی‌گیر اهل فرهنگ و ادبیات و کتاب باشید با نام ناصر حریری آشنایید. چرا‌که در دهه ۶۰ -که از رسانه‌های متنوع امروز خبری نبود- این نام با چند تن از مشهورترین چهره‌های فرهنگ و ادبیات همچون احمد شاملو، رضا براهنی و مهدی اخوان‌ثالث گفت‌و‌گو کرد اما همان‌ها هم شاید ندانند او پیش از آن با چهره‌های اصلی و شاخص انقلاب ۵۷ هم مصاحبه یا مصاحبت داشته است. تب‌و‌تاب سیاست که فرونشست ذوق‌و‌شوق او اما فرونکاست و این بار سراغ شخصیت‌های ادبیات ایران رفت و حاصل، مصاحبه‌هایی خواندنی و ماندگار شد که نه در مجلاتی که هنوز شاید به صحنه نیامده بودند که در قالب کتاب منتشر شدند و آن قدر بازتاب داشتند که بارها تجدید چاپ شدند و خصوصا خود شاملو در گفت و گویهای بعدی به جای تکرار نظرات و تعاریف خود مدام به آن ارجاع می‌داد و همین‌ها به اضافه یک عمر فعالیت فرهنگی و آموزشی از ناصر حریری یک برند معتبر در عرصه فرهنگ و ادبیات و پژوهش ساخته است و همه اینها در حالی است که او مرکز نشین نیست.

جالب این‌که او فعال رسانه‌ای نبود و از سر عشق و علاقه از شمال ایران راهی تهران می‌شد و با شخصیت‌های برجسته به دیدار و گفت‌و‌گو بنشیند. او البته در گرماگرم سال اول بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ با آیت‌الله‌طالقانی و ابوالحسن بنی‌صدر هم گفت‌و‌گو کرده بود. اولی بیشتر مصاحبت بود تا مصاحبه و دومی یک مصاحبه. تازه همه اینها در حالی قابل توجه‌تر است که بدانیم ناصر حریری نابیناست.

 

 

گفت‌و‌گوی حاضر درباره یک عمر فعالیت فرهنگی و اجتماعی شخصیتی در این حد را با این انگیزه منتشر می‌کنیم تا یادآور شویم نباید اجازه داد خمودی و خموشی بر ما چیره شود و جدای این بپرسیم چرا باید هلن کلر را بشناسیم و ناصر حریری یا دکتر محمد خزایلی را نه و چرا در کتاب‌های درسی معرفی نشود؟

بسیاری از همین نا برابری‌ها را پشت سر گذاشته اند آیا خودشان را خوشبخت می‌دانند؟ البته اگر از ایشان بپرسید شما آیا خودتان را از زنان آفریقا خوش‌بخت تر می‌دانید قطعا پاسخ شان مثبت خواهد بود. اما اگر مقایسه را کنار بگذاریم و از ایشان بپرسید آیا خوش‌بخت هستید فکر می‌کنید چند در‌صد آنها به شما پاسخ مثبت می‌دهند؟

 

دست نیافتن به این کیمیای هستی آن اندازه طبیعی شده که دیگر حتی پرسشی را هم برای رهایی در ذهنی به وجود نمی‌آورد. من مقاله مفصلی در همین زمینه نوشته ام و امید‌وارم روزی منتشر شود.

 

 

با این اوصاف شما معتقدید استبداد و خفقان از بخش اجتماعی جامعه وارد ادبیات شده است و در شعر و نثر رگه هایی از خشونت را شاهدیم؟

 

– بله ،فراوان.

 

ما در تاریخ و ادبیات شرق خشونت های عجیبی داریم که گاه در تاریخ غرب هم کمتر می‌ینیم. این در همان استبداد ریشه دارد؟

 

– تاریخ سرشار از خشونت است .بله استبداد و قدرت تاثیر دارد.هر کس قدرت دارد سعی می‌کند ان را اعمال کند تا دیگران را تحت سلطه خودش در بیاورد.

 

پرسشی که در مواجهه با سیر تاریخ اجتماعی و تاثیرش بر ادبیات و البته ادبیات معاصرمان مطرح می‌شود این است که این استبداد و خفقان تا چه اندازه بر ادبیات موثر بوده. برای مثال قصه ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهرنگی را با آثار تقریبا مشابهش «جاناتان مرغ دریایی» اثر «ریچارد باخ» بررسی می‌کردم که هر دو از محیط اشنا و تکراری خود خارج می شوند تا فراتر از یک زندگی روزمره بر جهان اطراف تاثیرگذار باشند.

البته جاناتان راهش هموارتر و چالش‌هایش کمتر است و در نهایت افرادی مشابه خودش به سمت او می‌آیند و همراهی‌اش می‌کنند و در نهایت پذیرش عملش هم راحت‌تر است اما ماهی سیاه با چالش‌های بیشتر و مقاومت‌های جدی‌تری از سمت اطرافیان روبرو می‌شود. در میانه راه کسی که با او موافق است به او خنجری می‌دهد اما به خاطر شرایط زندگی‌اش نمی‌تواند همراهی‌اش کند و در نهایت به دریا می‌رود. مسیری سرشار از چالش و عدم پذیرش.

 

– بسیار جالب است. در جامعه استبداد زده، ترس در وسیع ترین صورت آن گسترانیده می‌شود. ماهی سیاه می‌خواهد منجی باشد اما همراهی نمی‌یابد. من معلم بودم و یکی از درس‌هایی که تدریس آن را بر عهده داشتم انشا بود. یکی از کتاب‌هایی که به دانش‌آموزان سال هشتم و نهم معرفی می‌کردم همین کتاب ماهی‌سیاه کوچولو بود. آنها کتاب را می‌خواندند اما بسیاری از دانش‌آموزان می‌نوشتند کار ماهی سیاه کوچولو اشتباه بوده. چون به حرف والدین و بزرگ‌ترها گوش نکرد و خودش را به کشتن داد. در جامعه استبداد‌زده ترس حکومت می‌کند. ترس از دست دادن. اینکه اگر هر اتفاقی بیفتد چه چیزهایی را از دست می‌دهم به همین علت است که ماهی سیاه کوچولو همراهی پیدا نمی‌کند. در جوامع اروپایی اما دموکراسی تا حدی پا گرفته بود. بنابراین آنها مانند جاناتان می‌توانند همراهانی مشابه را پیدا کنند.

 

اشاره کردید برای درس انشا کتاب «ماهی سیاه کوچولو » را به دانش‌آموزان پیشنهاد کردید تا بخوانند. به خاطر دارید دیگر چه کتاب‌هایی را برای مطالعه پیشنهاد می‌دادید‌؟

 

– روش کار من در درس انشا این بود که هر سه ماه دانش‌آموزان باید یک کتاب بخوانند و برای امتحان انشای ثلث از همان کتاب‌هایی که معرفی کرده بودم پرسش‌هایی مطرح می‌کردم. ده‌ها کتاب پیشنهاد دادم و سعی کردم کتاب‌هایی را معرفی کنم تا دانش‌آموزان به مطالعه علاقه‌مند شوند.

 

مثلا چه کتاب‌هایی؟ به خاطر دارید؟

 

– بله، «سرگذشت» اثر ماری کَرِلی ترجمه حسن شهباز / پر اثر ماتیسن/ مادام بوواری اثر گوستاوفلوبر/ در غرب خبری نیست از احسان نراقی/ نامه‌های پدری به دخترش اثر نهرو / قصه باغ مریم از مرتضی رضوان /کودک سرباز دریا اثر ژرژ فون ویله

/عصرایران

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.